1. در پست پایین ، اگه لینک وبلاگی که واسه اشتراک گذاشتم باز نشد ، آدرسش اینه:
www.92329.blogfa.com
2. فردا باید حرفهای مهمی بزنم. از خدا میخوام گره ها رو از زبونم برداره :(
3. دیشب ، دو سه ساعت با دخترم حرف زدم. یعنی با همدیگه حرف زدیم. خیلی خوب بود. خیلی چیزا تعریف کرد. خیلی درددل کرد. بعدش بغلم کرد و صورت و گردنمو بوسید و گفت که عاشقمه. گریه م گرفته بود. منم همونوقت که تو بغلم بود ، تو دلم و با خودم گفتم: شرمنده م که به این دنیا آوردمت و نمیدونم واسه جبرانش چیکار باید بکنم... :"(((
4. سه شنبه شب ، یه جنایت هولناک تو محله مون ، در واقع سرکوچه مون اتفاق افتاد... حوصله ندارم الان بنویسمش. مفصله و مرورش حالمو بد میکنه. اما امروز که داشتم می اومدم دفتر ، متهم بی وجدانو تو ماشین کلانتری دیدم. خداروشکر که دستگیر شده :(
پ.ن:
واسه اینکه کمتر از من طلبکار باشی ، بند 2 اینجا رو با دقت بخون. اوکی؟؟؟ ممنون میشم ازت :@:@:@
1. در ادامه بند 2 اینجا ، دیروز اولین جلسه هماهنگی کمیته رو تشکیل دادیم و هسته اصلی و ساعات حضور و طرحهای اولیه و نام گروه و نام دفترمون رو تعیین کردیم :)
2. دخترم ، شارلاتان نیست. بدجنس نیست. جلب نیست. هفت خط نیست. دودوزه باز نیست. اما احمق و ساده و نادان هم نیست. با اینهمه چون مهربان و احساسیه ، من به شششششششدتتتتتتتتت نگران قلب صاف و زلالش هستم :(
3. با دوستم رفته بودیم بازار. چندتا وسیله خونه قیمت گرفتیم. سرم سوت کشید. طفلک اونهایی که میخوان جهیزیه بخرن :"(
4. دوتا کپسول انداختم بالا... پشتش نصف پارچ آب یخ... درد میکنه لامصب... :@
این شام ، صبح گردد و این شب ، سحر شود...
پ.ن
1. بیتی از غزلیات خواجوی کرمانی.
2. امیدوارم...
1. پیشاپیش عید همتون مبارک. سر وقتش نیستم که تبریک بگم. خوش بگذره به همه :)
2. نگران نباشین. خوبم. نوشتنم نمیاد :(
...وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ...
پ.ن
1. آیه 30 سوره مبارکه شوری.
2. ببخش خداجونم که سر هر تق و توقی ، طلبکارت میشیم گاهی.
1. از سفر برگشتم. کاش بیشتر ادامه داشت... فوق العاده بود. جای همتون سبز :)
2. دیروز ، طی یک عملیات انتحاری ، یک خروار پنکک و رژ لب و ریمل و مداد چشم و رژ گونه نصفه نیمه بعلاوه یک زنبیل شیشه های خالی عطر و اسپری رو به سطل زباله ریختم. بعدش لوازم نو و مامانی رو جایگزین کردم. الان حال هممون ( من و آینه و میز و کشوها ) خیلی بهتره. انرژی از بین مون به راحتی جریان داره. آخییییییییییش... :)
تصمیم دارم در اولین فرصت ، همین اقدام رو درباره کمد لباسها و کیف و کفشها هم به انجام برسونم :دی
3. پرونده های جاری ، یکنواخت و کسل کننده شدن. دلم یه پرونده توپ درست درمون میخواد :(
4. امشب برای یک مراسم احیای متفاوت ، دعوت شدم. برای دومین بار. پارسال که خانم میزبان مجلس ، تماس گرفتن تا دعوتم کنن ، خیلی راحت گفتن که میدونن من اهل خرافات و جلسه های بی محتوا نیستم و خواهش کردن که چون مراسم ویژه خانمهاست ، اگه دعوتشونو پذیرفتم و رفتم ، چند دقیقه درباره حقوق خانواده صحبت کنم. خیلی برام جالب بود. خانم صاحبخونه از دوستان خانوادگی و همکاران مامانم هستن. من البته ایشونو از بچگی میشناسم و میدونستم که اگه هم مراسمی بگیرن حتما با جاهای دیگه فرق میکنه. پارسال دعوتشونو با افتخار قبول کردم و الان خیلی خوشحالم که وقتی تماس گرفتن برای امشب ، گفتن که همه مدعوین ، سراغ خانم وکیل پارسالی رو گرفتن و خواستن که بازم صحبت کنه :)
کاش تو همه جلسه های مذهبی ، بار علمی و آگاهی های مردم هم تقویت میشد. کاش به جای نعره و عربده و تحریف و خرافه و دروغ ، کمی هم به اصل دین که زندگی سالم و پرورش شعوره ، بها میدادن. بخدا حال و روزمون خییییییییییلی از الان بهتر میشد :(
1. دارم میرم مسافرت. تا سه شنبه هفته آینده نیستم اینجا.
مواظب خودتون باشین و در خونه رو واسه غریبه ها باز نکنین تا برگردم :)
2. خب... خلقم تنگه. حال خوبی ندارم. شنبه شب یکی از دوستان اومده بود دفتر واسه یه مشورت. نمیدونم چطوری بود حرف زدنم باهاش که اون وسط یهو گفت: اعصاب نداریاااا !
خلاصه امروز یه تصمیمی گرفتم.
تا وقتی روبراه نشم ، فقط تماسهای ضروری و کاری رو جواب میدم. مسیجاتونو میخونم اما اگه جواب ندادم دلخور نشین.
نمیخوام حال و هوای این روزها ، روی دوستیها اثر بد بذاره :(
3. یادتون نره چی گفتماااا. مواظب خودتون باشین. اوکی؟ :s
...إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ...
پ.ن
1. انتهای آیه شریفه87 سوره یوسف.
2. خداجون ، خودت باید کمکم کنی که هیچوقت ناامید نشم. مرسی عزیزم.
1. حالم بد میشه وقتی ارباب رجوع جلوی قاضی ، دولا میشه و تعظیم میکنه...
از تملق و چاپلوسی متنفرم...
یکی از منشی های سابقم هروقت میخواست از اتاقم بره بیرون ، عقب عقب میرفت!!! آخرش باهاش دعوام شد... :(
صبح تو دادگستری وقتی این صحنه چندشو دیدم ، دلم طاقت نیاورد. دنبال اون آقا رفتم بیرون از شعبه و صداش کردم و گفتم: کارتون اولا شرکه و ثانیا ازاین به بعد هرچی از حکم این قاضی به سرتون بیاد ، بی بروبرگرد حقتونه.
چشماش گرد شد. مهم نبود. باید می فهمید چقدر رفتارش احمقانه و تحقیرآمیز بوده :@
2. امروز مسئولیت کمیته حقوقی یک انجمن غیرانتفاعی ویژه زنان بهم پیشنهاد شد. با کمال میل پذیرفتم :)
3. پشتیبان دخترم تماس گرفته بود. از عملکرد دخترم و تراز آزمونش راضی بود. نمیدونم چرا من هیچوقت ازاین بچه راضی نمی شم؟! :(
4. امروز افطار: نون برشته دو آتیشه و دوغ محلی و خیار و گردو و ریحون :)))
5. موندم با این زولبیا بامیه ها که موکلها میارن ، چه گلی به سرم بگیرم! از اول ماه رمضون ، این جعبه سومه که قبل از نوشتن این پست رسید :%
1. از اولین روز تعطیلات ، دخترم اولتیماتوم داد که اگه لابلای کلاسهای تست و بازآموزی ، یه کلاس باب میلش نره حتما کم میاره و خسته میشه و ... بازم انصاف داره طفلک. خودش گفت که کلاس گیتارشو میذاره واسه بعد از کنکور. چون هر نیم ساعت آموزش ، حداقل هفت ساعت تمرین میخواد و این وقت گرانبها باید امسال ، مصروف تست بشه :(
دخترم صدای خوبی داره. گفت دوست دارم برم آواز بخونم. خلاصه... صبح امروز رفتیم همون هنرکده که کلاس گیتارشو میرفت. استاد آواز رو دیدیم و درباره کلاسش اطلاعات گرفتیم. همون لحظه اول ، هم صدا و هم تصویر استاد برای من فوق العاده آشنا بود اما هیچی یادم نیومد تا لحظه آخر که مدیر هنرکده گفتش که کارهای ایشون از فلان شبکه برون مرزی پخش میشه. تازه فهمیدم کجا دیدمشون :)))
دخترم تست داد و نظر استاد این بود که صدا و هوش موسیقیاییش مناسبه و فقط پرورش میخواد :)
2. الان و در این لحظه ، دلم یه بالش خنک میخواد :(
1. از تموم عناصر وجودم ، خستگی میباره... :s
2. امروز ، با صراحت و بی ملاحظه ، مشکلی رو که با دوتا آقایون شورای حل اختلاف داشتم باهاشون درمیون گذاشتم.
خب... حرف زدیم و به نتیجه رسیدیم. اما در این راستا ، من معنی ترکیب "فی سبیل الله" رو به خووووووووووبی متوجه شدم :@
3. یه دادگاه بد داشتم. طرف موکلم خییییییییلی موذی و آب زیرکاهه. مرد گنده ، دست گذاشت رو قرآن و قسم خورد... اشک ریخت و لرزید و عصب زد و ... اووووووه که چه فیلمی بازی کرد... o-0
1. ممنون از کامنتهای خصوصی و مسیجاتون. خوبم. نگران نباشین. بهتر هم میشم به امید خدا :) :*
2. فردا تا ظهر دادگاه...
3. امشب افطار به سفارش دخترم: نون و پنیر و هندونه!
4. یه تمرین مدت دار رو از امروز شروع کردم. هیچی نمیتونم درباره ش بگم اما بعد از اینکه مدتش تموم شد اگه نتیجه گرفته بودم ، همشو باهاتون درمیون میذارم :)
پ.ن
تیغی عزیزم
ممنونم از هدیه قشنگت. خیلی بامزه بود. سوپرایز شدم. دوستت دارم.
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر دود لاله های وحشی
به خاطر گونه زرین آفتاب گردان
برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گستره بی کران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم...
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود خویشتن را بس اندک می بینم.
بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند.
تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
تو می پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیل نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
پ.ن
1. اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو
2. امیدوارم جابجا نزده باشم. اصل اثر رو ندارم.
3. تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.