ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر دود لاله های وحشی
به خاطر گونه زرین آفتاب گردان
برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گستره بی کران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم...
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود خویشتن را بس اندک می بینم.
بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند.
تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
تو می پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیل نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
پ.ن
1. اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو
2. امیدوارم جابجا نزده باشم. اصل اثر رو ندارم.
3. تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
شعر زیبایی بود بعضی از قسمتهای اون خیلی به دلم چسبید راستی اگر اجازه بدید لینک وبلاگ شما را توی لینک دستونشته های خودم قرار بدم
بله بسیار زیباست.
شما صاحب اختیارید.
چقدر تغیرات
اصلا باور نشد اینجا وبلاگه زیتونه
نیما؟؟؟
کدوم نیما؟
اگه نیما اس ، چرا مهربون؟!!!!
اگه یه نیما دیگه ، چرا آی پی واضح؟!!!!
من مشکلی باهات ندارم محض اطلاعت :%
سلام
طاعات و عباداتون قبول حق ان شاالله
من اومدم
ازین که من اومدم خوشحال شدی مگه نه
مبارک تغییرات وبتون باشه
یه هماهنگی میکردید من اولش سر در گم بودم
گفتم یقین اشتباهی اومدم تو وب دیگری
چقدر هم موثضوع جدید گذاشته بودید خسته شدم بعضی ها هم نشد جواب بدم
بعضی ها هم تاشد کمتر خباثت دادم توش
سلام.
خوش اومدی.
حقیقتا جات خالی بود. همین جا و هم فروم.
مرسی بابت تبریکت.
خب مجبور نبودی همه رو یه جا بخونی که!
مررررررررررسی که کمتر خباثت کردی چون حال و احوال خوشی ندارم:(
همون که انتخاب کردی جمله ی بسیار زیباییه

در ضمن من تو را دوس می دارم
:*
منم همینطوووووووووور:*