1. آدمم اینقدر بی جنبه؟؟؟ همش هفده روزه که تو برنامه کنترل غذایی (رژیم؟ ابدا! فقط کنترل :دی) هستماااا. اونوقت سه کیلوووووووووووو کم کردم :)))
همش دهنم داره میجنبه و دارم میخورم اما سه کیلوووووووووووووو کم شده :)))
بهترین حسن این برنامه اینه که آدمو مجبور میکنه به خوردن مرتب روزانه و شبانه مقادیر مشخصی از شیر و ماست و پنیر و روغن زیتون و خرما و گردو و عسل و نان و تخم مرغ و میوه و انواع پروتئین حیوانی و مقادیر دلخواه از سالاد و سبزی خوردن و قارچ و کدوبادمجان و لوبیا سبز و انواع کلم و شلغم و چندتا سبزی دیگه که الان حضور ذهن ندارم.
مجبور میشی از ریزه خوری و قاچاق خوری دست برداری.
مجبور میشی هله هوله های بی ارزشو کنار بذاری.
مجبور میشی آب بخوری.
مجبور میشی حتما حتما حتما صبحانه و میان وعده و ناهار و عصرانه و شام بخوری.
خلاصه این اجبارهای مثبت یا همون توفیقهای اجباری ، اگه عادت بشه و ملکه ذهن بشه ، بسیار عالیه و ضامن سلامتی و زیبایی و شادی خواهد بود.
ممنونم از شما دکتر کرمانی عزیز که به قول خودتون ، دارین ماهیگیری رو به من یاد میدین بجای اینکه بهم ماهی بدین :)
2. پاتوق امروز صبح ، مفید و آموزنده و خصوصی بود.
خصوصی به این معنا که چندتا دوست محرم بودیم :)
برای ذره بین هم برنامه ریزی کردیم :)
3. بلاخره برف اومد :**********
سال نو میلادی به همه دوستان خوب ارامنه به خصوص کارن عزیزم و هلگای نازنینم و جناب آوات مبارک باشه.
امیدوارم یک سال پر از شادی و خیر و برکت و صلح و عشق ، پیش روی هممون باشه.
پ.ن
با تاخیر و عذرخواهی ، تولد پیامبر بزرگ الهی ، مبشر دوستی و رحمت ، عیسی پسر مریم پاک رو به همه رهروان راه یکتاپرستی ، تبریک میگم.
1. خییییییییییییلی واسه دوستم ناراحتم... سه ساله متوالیه که شوهرش تو آزمون ورودی کانون وکلا شرکت میکنه و قبول نمیشه... خییییییییییییییلی زیاد واسه دوستم ناراحت و نگرانم :"(((
2. فردا صبح ، دادگاه :|
3. واسه دوستم ناراحتم :"(((((((((((((((((((((((((((((((((((((
پ.ن
1. پشی عزیز ، اگه اینجا رو میخونی و صلاح میدونی ، آدرس جدیدتو برام بذار. کامنتت رو تایید نمی کنم. مرسی :*
2. سیندرلا جون ، اگه اینجا رو میخونی ، خبر نتیجه آزمونتو بده. کامنتت رو تایید نمی کنم. مرسی :*
3. آرش خان ، اگه اینجا رو میخونی درباره سئوالی که چند وقت قبل پرسیده بودی ، یه فاجعه پیش اومده که نیاز به توضیح داره. کجا توضیح بدم؟ :(
1. حالم از سیستم کثیف اداری به هم میخوره...
یه استاد دانشگاه که تا چند روز قبل ، مدیر یه شعبه کیفری بوده ، باید اجبارا بایسته پشت باجه فروش تمبر که دانشجوهاش بیان ببیننش و شخصیتش له بشه تا عقده حقارت همکار نامردی که زیرآب شو زده ، خــــــــــــــــوب خودشو نشون بده... کار از بیخ ایراد داره... صبح امروز ، وقتی رفتم برای ابطال تمبر وکالتنامه ، درد دل کرد و تازه فهمیدم که بعضی جابجایی های بی سروصدا اما مشکوک ، از کجا هدایت میشن :@@@
2. ذره بین صبح پنج شنبه ، بخاطر سم پاشی کسی که طاقت تحمل عقیده مخالف رو نداشت ، طوری که دلم میخواست پیش نرفت. قصد دارم با یه رویکرد متفاوت ، جلسه بعد رو برگزار کنم. میدونم از طرف فرهنگسرا ، مخالفت نمیشه با ایده من :)
3. صبح امروز داشتم با یه دوست صحبت میکردم. حرفمون کشید به آینده بچه هامون. دوستم ازم پرسید که اگه یه روز کسی بخواد بخاطر منافع شخصیش ، دختر منو اذیت کنه چه واکنشی خواهم داشت؟
نمیدونم بعد از این سئوالش چه اتفاقی واسه شخصیت من افتاد... یهو گر گرفتم... بی تامل گفتم :طرفو میزنم!... بعد از چند ثانیه مکث گفتم:می کشمش!
همونوقت از ذهنم گذشت که: ادعا کردی یا میتونی؟
از صبح تا حالا ، هزار بار از خودم پرسیدم که: ادعا کردم یا میتونم؟؟؟
الان به قطعیت رسیدم. یقین دارم که از پس کشتن کسی که بخواد دخترمو آزار بده ، بر میام.
اما حالا یه سئوال دیگه اومده تو ذهنم: بابت کشف این توانایی ، خوشحال باشم یا متاسف یا شرمنده؟؟؟
4. فردا صبح ، دادگاه :)
1. آنکه بر در میکوبد شباهنگام ، به کشتن چراغ آمده است... نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
2. آنکه بر در میکوبد شباهنگام ، به کشتن چراغ آمده است... نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
3. آنکه بر در میکوبد شباهنگام ، به کشتن چراغ آمده است... نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
پ.ن
1. روز عجیبی بود...
2. پاتوق صبح ، پاتوق عجیبی بود...
3. ذره بین فردا ، ذره بین عجیبی خواهد بود...
1. تموم اوقات دیروز و امروز غیر از دو سه ساعت که صرف امور خیریه شد :دی ، با مطالعه و نت برداری گذشت. خعلی هم مفید و جالب بود :)
2. اینقدر این برنامه غذایی ، بخوربخور داره که میترسم عوض کاهش وزن با افزایش مجدد وزن روبرو بشم :دی
3. امروز صبح ، لوله کش اومد که ایراد آب گرم آشپزخونه رو درست کنه. اونوقت از من برای برادر زنش خواستگاری کرد o-0o-0o-0
4. خب... بنا به هزار دلیل ، اعصاب و انرژی من تحلیل رفته. دیگه مثل سابق ، سر خیلی چیزها نمی جنگم. الان یه روش دیگه پیش گرفتم. خیلی راحت ، مسائل و آدمهایی که چیزی به من اضافه نمی کنن و باعث خستگی بیشتر من میشن ، میذارمشون کنار. نمیدونم کارم چقدر درسته. اما از هدر رفت حوصله و توانم جلوگیری میکنه. دیگه جاهایی که دوست ندارم نمی رم که میزبان ناراحت نشه. دیگه چیزهایی که میل ندارم نمیخورم که طرف بدش نیاد. دیگه حرفام تو گلوم خفه نمیشه که رعایت سن فلانی شده باشه. دیگه فقط خودم برای خودم مهمم که سرحال باشم و بتونم دخترمو ساپورت کنم. طی یک ماه اخیر ، دو نفر رو از لیست رفقا دیلیت کردم. یه دیلیت موقت. تا وقتی که خودم تشخیص بدم که آیا بازم میخوامشون یا نه. به هر دوشون علاقه دارم اما به خودم بیشتر. بهرحال این حق برای من محفوظه که سلامتی خودمو بر هر چیز دیگری مقدم بدونم. نمیخوام فکرم تو این شرایط خاص و حادی که دارم ، درگیر فلان حرف یا فلان حرکت فلان آدم باشه.
روی دیوار فرهنگسرای آفتاب نوشته بود: گاهی در زندگی ، حذف بعضی افراد ، جا را برای ورود افراد بهتر باز میکند.
5. فردا صبح ، پاتوق :)
1. دخترم از چهارشنبه هفته قبل ، سرما خورده. فقط یه سرماخوردگی مختصر بود. اما حالا تبدیل شده به عفونت گوش و گلو. میدونین چرا؟ چون تو مدرسه مزخرفش با اون تیم مسخره مدیریتی مجبورشون کردن که تو این هوای سرد ، دسته جمعی برن دعای بارون بخونن! :@@@
به قول کاکتوس جونم : خدایا حالا دیگه خودت ظهور کن...
نمیدونم چرا رئیس آموزش پرورش ما عوض نمیشه؟؟؟ همه عوض بدل شدن اما ایشون انگار اون سند میزو به نام زده شیش دونگ :@@@
2. صبح رفتم آرایشگاه. هنوز یک هفته نیست دارم خوراکمو کنترل میکنماااا... دوستم (آرایشگرم) برگشته میگه : صورتت نصف شده! :"(
خب من نمیخوام صورتم نصف بشه که :@@@
3. تازه فهمیدم که اون موکل من ، زندایی همکارم نیستش ، زندایی مامان همکارمه :|
آقا این دایی خان ، آآآآی بازیگره ، آآآآآآآآآی بازیگره ، آآآآآآآآآآآآآآآی که نگو :@
4. فردا هم که تعطیله. اه اه اه...
5. واسه چی اینقدر سرده ولی برف نمیاد؟؟؟ o-0
1. پاتوق صبح چهارشنبه ، هرچند در آرامش برگزار شد اما یک مشاوره عجیب و غریب پیش اومد که زیتون را به فکر توطئه انداخت :@@@
2. عصر پنج شنبه ، جلسه ماهیانه مرکز نور بود :)
مصاحبه بالینی با معرفی یه کیس که چون بعضی ابعادش حقوقی بود ، منم چند دقیقه صحبت کردم :)
به پیشنهاد آقای دکتر روانپزشک ، قرار شد جلسه بهمن ماه ، ویژه مسائل حقوقی مرتبط با روانشناسی و روانپزشکی باشه. چه عااااالی :)
3. دیروز رفتیم خونه مامانم و دیشب به جای امشب ، یلدا گرفتیم :دی
چون فردا دخترم امتحان داره و امشب نمیتونیم بریم بیرون :|
مامانم گوشه سالنش ، کرسی گذاشته بود. آآآآآآی کیف داشت :***
روی کرسی ، تا تونسته بود و جا داشت انواع آجیل و میوه و شیرینی چیده بود...
حال منو میتونین درک کنین؟ :"(
فقط نگاه کردم و آه کشیدم :دیییی
مامانمم فقط حرص خورد. هی میگفت یه شب هزار شب نمیشه اما من مقاومت کردم =))
اما موقع شام ، یه کاسه سوپ اضافه به برنامه خوردم بس که دست پخت مامانم خوشششمزه س :***
4. تاریکی هرچند سرد و طولانی باشد ، عاقبت خواهد رفت... یلداتون خجسته و دلهاتون شاد. به همتون کنار عزیزانتون خوش بگذره :)
1. الان از کافی شاپ اومدم. عااااااااااالی بود:)))
دوستم که مدیر کارگروه زنان هستش ، یه برادر داره که نویسنده س. ایشون اومد و یه داستان کوتاه از قلم خودش برامون خوند به اسم : کنسرو آدم.
مسئول کمیته عطیه کوثر ، درباره آیات سوره تحریم صحبت کرد.
مسئول کمیته پزشکی ، یه متن بسیار زیبا از بانو سیمین دانشور خوند.
مسئول کمیته اجتماعی ، درباره اهداف کارگروه و نشستهای فصل اول صحبت کرد.
خود دوستم ، دغدغه هاشو در قالب یه دلنوشته گفت که چندبار دل منو لرزوند...
زیتون هم دو سه دقیقه ، فک زد :دی
یک شخصیت مهمی هم که از بردن اسمش معذورم حضور داشت و یه شایعه خوبو تکذیب کرد :(
آقااااا... نمیدونین چه اراده ای دارم. دمم گرم باد :دی
نوبت پذیرایی شد. یه کیک شکلاتی شش هفت کیلویی اومد با شیر نسکافه داغ :***
حال من مث معتادای در حال ترک بود. من زیتون هستم ، یک مسافر ، هشت نه روزه که پاکم :"(((
کیک رو که تو برنامه م نداشتم ، گفتم اصن میل ندارم :)
شیر نسکافه رو هم راستشو گفتم که تو پرهیزم :)
ییهوووو یه بوهای دیگه هم اومد. بوی خوش هدیه :)
به همه دوستان فعال در کمیته ها ، یک دونه کاکتوس خوشگل + یک کتاب بسیار جالب + یک دی وی دی تاثیرگذار اهدا شد. هر سه تاشو دوست دارم :***
خوش گذشت و امیدوارم بازم تکرار بشه :)
2. عصرونه خوشمزه مقرر امروزمو با خودم آوردم و دارم میخورمش. بفرمایین :دی
3. امروز ظهر ، چند دقیقه با دخترم حرف زدم... چند دقیقه کوتاه اما موثر :)
جوابهایی که بهم میده امیدوارم میکنه اما همچناااااان نگران همه چیـــــــــــز هستم :|
4. فردا صبح ، پاتوق :)
1. بدانید و آگاه باشید که من ، صبح دلپذیری داشتم :) :*
سردرد و گلودردم هم کمتر شده خداروشکر :)
2. از امروز ، برنامه کنترل غذایی مو شروع کردم. نمی گم "رژیم" که بار منفی نداشته باشه :دی
اصن گرسنه نیستم و حالم فعلا خوبه :)
3. دو تا از همکارهای خعلی خعلی مدعی ، مسئله دار شدن :|
محکومیت یکیشون ، تعلیق پروانه به مدت هشت ماه و اون یکی واقعا خدا به دادش برسه با افتضاحی که بار آورده :@
برای خودم نگرانم :دی
4. یه جزوه فوق العاده به دستم رسیده که هر صفحه شو میخونم ، لذت میبرم :)
مرسی دوست خوبم ، خانم مسافر :***
5. فردا عصر ، بررسی فصل اول نشستهای کارگروه زنان :)
به این بهونه با دوستان میریم کافی شاپ :)
1. تصمیم گرفتم تا عید نوروز ، این چند کیلو اضافه وزنمو بریزم دور :)
نمیخوام استرسها ، پرخوری بیاره :)
یادتون باشه من از فردا صبح ، تحت یک کنترل اساسی علمی هستم :***
2. یک هفته س که به دستور دکتر ، قهوه و نسکافه تعطیله :@
اصن دنیا بی مزه شده :پی
اما دردم کمتر شده انگار :|
3. نمیدونم اداره یا سازمان مجری طرح هماهنگ سازی قبور کی هستش دقیقا.
اصن سنگ قبر بابا رو دوست ندارم :@
تازه ، یک تصویر اشتباه و یک غلط املایی و دو اصطلاح جابجا هم روش هست!
نیست که دنیای زندگان رو آباد کردن حالا فقط مونده بود تعویض سنگ مزار رفتگان :@@@
1. سرم اندازه یه کوه ، سنگینه...
2. داشتم نماز ظهرمو میخوندم. رفتم رکوع. دیدم صندل پامه o-0
یعنی اینه اوضاع حواس من...
3. عصر پنج شنبه ، نشست کارگروه زنان خیلی خوب بود :)
اسم کلی شاعر و نویسنده خوب رو یاد گرفتم و اسم چندتا کتاب خوب که حتما میخرمشون :)
4. پنج شنبه شب بعد از نشست کارگروه زنان ، دعوت شدم به یک جلسه بودار!
رفتم که ببینم چه خبره. تنها حسنش این بود که چندتا دوست قدیمی رو دیدم :)
5. دیروز خونه مامان ، خوش گذشت... هوس آش رشته کرده بودم. مامانم میخواست دست به کار بشه که زنگ درو زدن و یه ظرف آش رشته توووووپ پشت پای مسافر آوردن :)))
6. خودمو دوست دارم. میخوام سردردم زود خوب بشه. الان یه دمنوش گل گاوزبون با عسل میخورم :*
1. ذره بین ، صبح امروز خوب بود :)
حرص خوردم اما خوب بود :)
تا یکساعت دیگه ، میرم برای نشست کارگروه زنان :)
2. یه تصمیم مدت دار گرفتم. یه تمرین مدت داره در واقع :)
اینکه تا پایان خرداد 93 این لیست رو تحت هیچ شرایطی نخرم: روسری ، شال ، مانتو ، شلوار ، پالتو ، پانچو ، لباسهای راحتی ، سنگ و جواهر و ساعت ، کفش ، صندل. البته اگه خدا تا اون موقع صلاح دونست که زنده باشم :*
اما یه مانتوی رسمی و یه کیف اداری و یه کفش کار ، واقعا "لازم" دارم پس در اولین فرصت میخرمشون :)
3. فردا صبح تا شب ، خونه مامان :)
1. چند روز بود که روح و روانم درگیر بود. خیلی درگیر بود. اما هوای خودمو داشتم. هنوزم درگیرم اما هنوزم هوای خودمو دارم... میدونین چیه؟ اون که ضرر میکنه ، من نیستم. من تو هیچ کاری ، آب نمی بندم. آره عزیز!
2. امروز صبح تا ظهر ، پاتوق بودم :)
پاتوق امروز ، شگفت انگیز بود!
جدای از مسائلی که مطرح شد و سرش مباحثه کردیم و خیلی چیزها رو به من بیشتر از قبل اثبات کرد ، یه اتفاق خنده دار (از اونها که کارش از گریه گذشته است!) افتاد که دلیلشو با چند دقیقه تاخیر فهمیدم! آخه من معمولا دلیلو تو هوا میزنم :|
شرح ماجرا: من به یه عده آدم که الف بودن ، گفتم شماها الف هستین. ییهووو خانم ب ناراحت شد و تا نیم ساعت اشک ریخت o-0o-0o-0
اونوقت خانم ج ، از خانم ب که گوله گوله اشک میریزه هی معذرت میخواد!!!
3. یه جلد از پیش شماره نشریه "خانواده آفتاب" روی میزمه :)
ازم خواستن برای شماره زمستونش یه مطلب درست درمون بنویسم :)
4. ثبت نام کنکور ، چند روزه که شروع شده :S
5. فردا صبح ، ذره بین :)
6. فردا عصر ، نشست کارگروه زنان :)
1. چهارشنبه صبح ، پاتوق خوب بود :)
یه مادر و دختر به جمع پاتوقیا اضافه شده بود که من اولش فکر کردم با همدیگه خواهرند :)
جریان ملت که وقتی من و دخترمو با هم میبینن اولش فکر میکنن با همدیگه خواهریم :دی
یه اتفاق جالبی که واسه پاتوق افتاده اینه که بعضی آقایون اظهار تمایل کردن واسه حضور در این جمع زنانه. بسیاااااااااار هم خوب :)
2. پنج شنبه عصر ، نشست کارگروه زنان با موضوع " نرخ مشارکت زنان".
مباحث جالبی مطرح شد.
ماحصل اینکه من فهمیدم که زن ایرانی رو به مرگ گرفتن تا به تب راضی باشه :(
یک چیزهای خنده داری هم از سوی یکی از آقایون اظهار شد که از جمع خانمهای حاضر ، فقط من لب به سخن و دفاع گشودم و بقیه کانه دیوار!!! :|
بعد از نشست هم ، من و مسئول کارگروه و مهمانان ویژه نشست از طرف مدیر موسسه ای که جلسات رو اونجا برگزار میکنیم ، دعوت به چایی بیسکوییت و گپ دوستانه شدیم :)
3. چون امروز ، امتحان دیفرانسیل داشتیم ، جمعه به مطالعه گذشت ولی شب کمی تفریح نموییدیم و شام خوشمزه زدیم و صحبتهای مفید مادر دختری :***
4. امروز صبح ، چندتا کار عقب مونده داشتم که انجام شد :)
5. یه خشکبار فروشی نزدیک دفتر هست که یه نوع آلو میاره به اسم آلوی خوانساری.
این آلو از نظر من ، بهترین و خوشمزه ترین و مرغوب ترین نوع آلو هستش :)
میتونین به جای لواشک ازش استفاده کنین. موقع خوردنش حتی سر سوزن از گوشت آلو به هسته نمیچسبه و هسته خعلی خشششنگ جدا میشه :)
میدونین که خوانسار یکی از شهرهای استان اصفهانه :)
6. دانشجوهای عزیز ، روزتون مبارک باشه :)