روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. یکی از برادران جان بر کف لر ، الان اومده بود اینجا برای مشاوره.

با چوخا و دبیت و کلاه!

وسط مشاوره ، دوبار موبایل من زنگ خورد و من به احترام مراجعم جواب ندادم تا دایورت بشه رو دفتر و منشیم جواب بده.

این برادرمون هم ، هرچند دقیقه یکبار یه تماس داشت که در نهایت ریلکسی بین صحبتهای من وصل میکرد و جواب میداد!

تازه با لهجه غلیظ بختیاری که من هیچی سر در نمی آوردم.

دیگه صبر از دلم رفت.

دفعه بعد که گوشیش زنگ خورد ، محکم و تند گفتم :لطفا جواب ندید.

اونم محکم و خونسرد گفت: عفو بفرمایید ، خیلی ضروریه!

آقا جاتون سبز. وصل کرد. مث بلبل انگلیسی بلغور کرد. یه هفت هشت دقیقه انگلیسی حرف زد. نه این جوراااا. کاملا پرفکت. مث یه شهروند یونایتد استیتی!

لذت بردم.

لذت بردم و غبطه خوردم:(


2. بیشتر از چهارماهه که سوئیت مجاور دفتر من خالیه.

قبلا سه نفر از اقایون همکار اونجا بودن. الان دوتا شون رفتن یه جای دیگه و یکیشون هم منتقل شده طبقه پایین. هر سه نفرشون ، اعلامیه نقل مکان رو هم پشت در سوئیت زدن و هم داخل آسانسور با فونت درشت و خوانا.

اما مگه ملت دست از سر کچل منشی بیچاره من بر میدارن؟!

اول ده دقیقه می ایستن و آدرسهای جدیدو میخونن و یادداشت میکنن. آخرش میان تو دفتر من و از منشیم می پرسن: آقای فلانی از اینجا رفتن؟!!!!!!



3. دیشب رفتیم مهمونی شام همکارای همسرم.

اصلا خوش نگذشت. چیکار کنم خب:(


4. برای انتخاب فرش سالنها و اتاقها و ایضا آشپزخونه ها ی منزل جدید ، بین علما اختلاف افتاده:دی

عده ای بر سرامیک و عده ای بر کف پوش اصرار دارن.

نظر و تجربه شما چیه؟

1. تحت اجباری که خودم از ناحیه خودم احساس کردم ، "ما ، ملت و عدلیه" از لیست موضوعات وب حذف شد. ممنون که درک میکنین:(


2. پنج شنبه و جمعه همونطور که انتظارشو داشتم گذشت:(


3. امشب از طرف همکارای همسرم ، شام دعوتیم رستوران. ابدا دلم نمیخواد برم اما دخترم امروز اولین امتحانشو داده و بد نیس ببرمش:(


4. گوشواره ها رو تحویل گرفتم. خوشگل شدن. عملا به این نتیجه رسیدم که شغل دومم یا برای بازنشستگی ، میتونه تو این مایه ها باشه:\


5. صبح ، گاری کوچولومو بردم کارواش بعد از اینکه اینهمه بارون خورده بود.

مسئولش زد تو سیستم و گفت امروز سرویستون رایگانه. خوشحال شدم که تعهدشون فقط واسه رو دیوار نیست.

رو دیوارش نوشته: به ازای هر شش شستشو ، یکبار رایگان.


6. به موازات "ذره بین" و "پاتوق" برای همکاری در یک کارگاه کاملا متفاوت غیرتخصصی دعوت شدم. خداروشکر بابت اعتماد دوستان و اینکه بازخورد فعالیتهامو دارم به نحو مطلوب میبینم.


7. مامور ابلاغ یه رای عالی برام آورد.

منشیم زنگ زده به موکلم و براش توضیح داده که رای تون با این محتوا ابلاغ شده. موکلم هم گفته: خب مهم نیس!



این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1. صبح یه مشاوره اختصاصی داشتم...ملت اشک آدمو در میارن... بغض مونده بیخ نفسم...


2. صبح رفتم دارایی. مدارکو دادم. فرمودن: ده روز دیگه بیا. عرض کردم: خدمت میرسم!


3. الان از ذره بین برگشتم. یه آدم نچسب تو جمع بود که رو اعصابمه کلا. اما کارگاه بسیار کاربردی خوبی بود به گواهی شرکت کننده ها.


4. هشت ماهه که یه پرونده تو دادگاه کیفری استان دارم. منتظر رای. حالا مسیج اومده که پرونده شما فلان و بهمان. ترجمه: حداقل هشت ماه دیگه منتظر باشم!


5. دوست متخصص جواهرات تماس گرفت که گوشواره ها آماده شدن و خعلی زیباااا هستن. به خودم تبارک الله گفتم:دی


5. دوروز بسیااااااااار کسل کننده در پیش رو دارم. شما چطور؟!

1. صبح تا ظهر دادگستری استان ، پله پایین و بالا رفتم...

یعنی دیگه زانو ندارم... کمر ندارم... کتف ندارم... گردن ندارم...


2. بارون و رعد و برق و دل من و یه بغض منتظر...


3. از اداره دارایی زنگ زدن و فرمودن: فردا لسیت کارکرد سال نود رو بیار که مالیاتتو تعیین کنیم و به زور از حلقومت بکشیم بیرون. عرض کردم: چشم!


4. معلوم نیس این پلیس سرچهارراه دفتر با ملت غیور همیشه درصحنه ، چه مشکلی داره. پشت بلندگو داره داد میزنه: سمند...سمند سفید... هووووووووی با توام سمند!



پاتوق هفت

و امروز در پاتوق:


1. بحث پیرامون کتاب سیمای دوزن اثر علی اکبر سعیدی.

مقایسه شیرین و لیلی و جامعه ایران و عرب و تفاوت نگاه دومحیط به عشق. 


2. احداث حوزه علمیه جدید!

سوء استفاده از جهل ملت و احساسات مذهبی آنها در جهت منافع شخصی. 


3. مشاوره حقوقی دو تا از دوستان با زیتون.


4. بحث درباره انرژی درمانی و فنگ شوی و تاثیراتش در زندگی.



در ادامه بحث "اشتباهات و تصورات نادرست در مذاکره با دیگران" که دوازده موردشو قبلا نوشتم امروز دوست روانشناسمون پنج مورد آخر این تصورات غلط رو برامون توضیح داد. 


13. مذاکره کننده باید روی مواضع خود پافشاری کند. 

در مذاکره دو موضوع وجود داره: مواضع ماو منافع ما.

ما در مذاکره به هیچ وجه نباید از منافعمون بگذریم اما از مواضعمون می تونیم در جهت رسیدن به منافعمون ، کوتاه بیایم یا اون موضع رو تغییر بدیم.


14. همه چیز باید مکتوب شود.

در همون خلال جلسه مذاکره ممکن نیس که همه چیز عالی و کامل ، مکتوب بشه.

باید سرفصلها به صورت کلی مشخص بشن تا بعد در فرصت مناسب و با ذهن آرومتر و با سرچ و تحقیق بیشتر بتونیم جزئیاتو دقیقا بنویسیم.


15. با یک نگاه، شخصیت طرف مذاکره را آنالیز کن!

هیچوقت فکر نکنیم که با دوسه حرکت طرفمون و یا با نگاه به چهره یا لباسش می تونیم کل شخصیتشو بشناسیم. اینکار فقط منجر به برچسب زدن و قضاوت و نهایتا شکست ما میشه. 


16. طرف روبرو را ضایع کن!

اگر طرف ما تحت اجبار محیط یا شرایط ، مجبور به دروغ گفتن یا هرکارمنفی دیگه شده میتونیم به نفع خودمون یه پل طلایی براش ایجاد کنیم تا کارشو جبران کنه. ضمن اینکه ضایع کردن طرف از اصول وجدانی و حرفه ای هم به دور هستش. 


17. همیشه دوم باش.

این فرض فقط در موارد استثناء صحیحه. همیشه نباید دوم باشیم. در مواردی که کاملا به قضیه مسلط هستیم باید اول باشیم.


18. مذاکره، ساعت شروع و پایان دارد.

مذاکره ، سقف و کف نداره. از زمانی که مذاکره با خود شروع میشه تا بعد از مذاکره با دیگری که ممکنه ماهها یا سالها ادامه اداشته.  


جای همتون خالی ، آش و دمنوش روبراه بود.

strong

1. حوصله م از بارون سر رفت...


2. امروز پاتوق داشتیم. مینویسمش.


3. صبح داشتم میرفتم پاتوق. رسیدم نزدیک چراغ قرمز. افسر قبراق با هشت تا چشم منتظرم بود. لبخند زدم بهش و آروم و خونسرد کمربندمو بستم. اونم آروم و خونسرد ، لبخندمو جواب داد اما با دستش هدایتم کرد کنار خیابون! اومد جلو و کارت ماشین و گواهینامه رو چک کرد و جریمه رو ثبت کرد. فیشو داد دستم و گفت: جریمه نبستن کمربند ، قانونا بیست تومنه ولی من برای شما ده تومن زدم. گفتم: پس هیچ فرقی بین من و شما نیس چون هردومون به نوعی قانون شکنیم اما حیف که من نمیتونم شما رو بابتش جریمه کنم. انتظار تشکر داشت. شوک شد. اخم کرد و گفت: حرکت کنین!


4. موقع تگرگ ، تو کوچه مون رودخونه راه افتاده بود. از بس همه چیز طبق اصوله.

آدم ، "مرد" باشه ، اونوقت زیرابرو برداشته باشه و اونوقت واسه یه چک برگشتی چندبار اشک تو چشماش تاب بخوره و وقتی وکیل داره بهش مشاوره میده آدامسش هی تق تق کنه....

1. دیشب اون دوست متخصص جواهرات تماس گرفت و خبر داد که برگه حاوی طرح اختصاصی من تو کارگاه سازنده مفقود شده! دوباره از اول طرحو به تفصیل ، تشریح کردم... من که میدونم اصل ماجرا چیه. ایده خلاقانه من تو اون کارگاه به سرقت رفته. اگه چند وقت دیگه تو ژورنالهای اروپا ندیدینش :دی


2. دیشب طی یک عملیات انتحاری، دو تا شلوار جین نخ نما متعلق به قرون وسطی که گوشه کمد مونده بود ، تبدیل به دوتا شلوارک شیک فشن شد. بخوام هرکدومو بخرم باید چهل پنجاه چوق پیاده بشم. از خودم ممنونم :دی


3. از هشت صبح تا دوازده و نیم ظهر دفاع داشتم. اون وسط بیست دقیقه رفتم با اجازه آقاسید (آبدارچی چشم آبی مهربان دادگستری) رو صندلی آبدارخونه نشستم و یه چایی و کیک خوردم. ساعت یک ، جنازه مو تحویل دادم به خونه.


1. بازپرسه ، "چیز" بسیار عجیبی بود...


2. بارون خوبی اومد... تا پارسال با وجود همه استرسها و تنشها ، از بارون لذت میبردم. اصن عشق میکردم... حالا فقط نگاه میکنم و میگذرم...


3. فردا صبح دو تا جلسه رسیدگی دارم. هر دو کیفری. التماس دعا!



1. اون گوشباره :دی که خودم طرحشو دادم امروز آماده میشه. حالا میخوام گردنبندشو دیزاین کنم!

کلا زدم تو کار ثانی:دی


2. دیروز کوزت بودم. در حد اصلش:(


3. روز مادر و روز معلمو یه جا واسه مامانم جشن گرفتم. یه هدیه دادم و سه برابرش از مامان هدیه گرفتم. اصلا این مامان من همه چیش جلبه! عوضش مامان همسرم وقتی هدیه شو دادم فقط تشکر کرد و گفت: بخدا من راضی به زحمتت نیستم :)


واللللللللللا منم خوشحال تر شدم تا کار مامانم.


4. جلسه سه ساعته صبح پنج شنبه به همون ترتیبی که انتظارشو داشتم پیش رفت. مخلص مطلب و جان کلام از زبان قاضی محترم این بود: من رویه خودمو دارم. من بعد هم رویه خودمو خواهم داشت. شماها هم خود دانید!


تنها حسن جلسه ، پذیرایی با نوعی شیرینی بسیااااااار مرغوب و با کیفیت و تازه و پوک و نرم و خوشششششمزه بود.


5. امروز ساعت یازده با یه بازپرس جدید ، جلسه دارم. رفقا میگن خییییلی چیزه!

1. صبح تا حالا هزار تا مسیج تبریک گرفتم و دوهزار تا مسیج تبریک دادم. دیگه به صدای گوشی آلرژی شدم!


2. صبح اومدم بانک سپه ، واسه مامانها کارت هدیه بگیرم. متصدی کارتها رو تحویل داده. ازش میپرسم رمزشونو لطفا بگین. جواب میده رمزشون تاریخ تاسیس بانکه! خیال کرده بانکشونو عاشقیم که همه چیشو حفظ باشیم. والللللللا... حالا واسه اطلاعات عمومیتون بد نیس بدونین: 1304.


3. فردا صبح یکی از قضات وظیفه شناس شعب خانواده واسه وکلا جلسه گذاشته که لایحه جدید قانون حمایت خانواده رو تشریح کنه. نیس همش با هم سر قانون درگیریم ، میخواد فهم خودشو تزریق کنه به ما که بعدازاین درگیریا کمتر بشه! 


روزت مبارک بانو... روزت مبارک مادر...

1. صبح رفتم دادگاه. دارم به قاضی درمورد استعلام بانکی توضیح میدم. با خودکار ، زیر خطو میکشیدم که ببینه. عوض اینکه نامه رو دنبال کنه چشم از دست من بر نمیداره! دیدم انگشترم نظرشو جلب کرده!!! طفلک بدجور پسندیده بود و نمی تونست هیچی بگه. یهو دوزاری افتاد که : آهاااا فردا مناسبت داره :دی

دلمو زدم به دریا و با لبخند  و بی مقدمه گفتم: اگه بخواین درباره ش براتون توضیح میدم!

خنده ش گرفت. منم تند تند مشخصات جنس و سنگشو گفتم و قیمت و آدرس دادم و بعدشم مث یه وکیل با جنبه که اصلا از نرمی قاضی سوء استفاده نمیکنه ، دوباره رفتم سر بحث استعلام!

حرفامون که تموم شد ، گفت : بابت اون توضیحات مفیدتون هم ممنونم!


2. مبحث انتخاب سینک و شیرآلات به دلیل مشکل فنی بی نتیجه متوقف شد فعلا.


3. دنبال طرح یه آلاچیق کوچیک و جدید میگردم.


پاتوق هفت

سلام به همه.

امروز پاتوق داشتیم.

دلم واسه دوستام تنگ شده بود.

درباره این قضایا حرف زدیم:


1. هتاکی و گستاخی یه مرد در جمع مهمونی خانوادگی به خانمهای حاضر و عکس العمل فرضی دوستان در صورت حضور در اون جمع!


یکی از رفقا خاطره تلخ یه مهمونی و رفتار زننده یه مردی رو تعریف کرد...


2. اکتیو پیپل و درد کشکک زانو!


دلیل نداره تموم بار زندگی رو یه تنه به دوش بکشیم و بعد تازه با افتخار بگیم دردهای جسمی که بهش مبتلا شدیم ناشی از اینه که خیلی فعالیم!


نهایتا یه آش خوشمزه و دمنوش خوردیم و از طرف سرپرست مجموعه آفتاب برای روز زن به شام در رستوران دعوت شدیم.


من چون جلسه داشتم دیر رسیدم به پاتوق و همین مختصر که نوشتم حضور داشتم.