روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. صبح رفتم سروقت پرونده یکی از موکلها تو شعبه رسیدگی کننده.

دیدم خانم مدیر دفتر ، از بس گریه کرده دیگه نه چشم داره و نه صدا.

خب البته ناراحت شدم اما دو ساعت بعد که بلوتوث تعطیلی مغازه کبابی همسرشو که از طرف بهداشت و تعزیرات ، ضبط و پخش شده بود دیدم ، بیشتر از ناراحتی ، تاسف خوردم و تا چند ساعت حال تهوع داشتم... :(((


2. دختره با پدرومادرش اومده مشاوره.

میگه ترم آخر حقوقم. میگه چهارماهه که عقد کرده و تو این مدت چندبار از همسرش کتک خورده! والبته اصرار داره که بگه: شوخی بوده!

یکی نیس بگه اگه شوخی بوده چرا الان اومدی پیش من :@


3. خانمه اومده مشاوره.

بیشتر از بیست سال ، کتک خورده و تحقیر شده... بخاطر دخترش صبر کرده... دخترش چندماه دیگه عروسی میکنه و میره... خانمه از الان اومده وکالت بده که بعد از عروسی دخترش ، به این زندگی جهنمی خاتمه بده...

خیلی دردناک بود... :(


از این پس ، گاه و بیگاه با لحظات تصویری زیتون ، شریک خواهید بود.

من باب توضیح: هر عکسی که تو "آلبوم" بذارم خودم گرفتم و چیزی از نت نمیارم.


پنج دقیقه بعد از گرفتن این عکس ، بارونی زد که تو عمرم ندیده بودم. رگبار و رعد و برق... دشت و آسمان ، هم زیبا بود و هم وحشتناک...



این هم مجموعه ای از کاکتوسهای نازنین من ، روی میز کارم. البته عکس مال پارساله و اگه عکس فعلی این مجموعه رو براتون بذارم از رشد جالبشون لذت میبرین.










پیرو تماسهای مکرر تلفنی و مراجعات حضوری و تقاضای مسیجی و کامنتهای خصوصی و علنی و صرفا جهت رفاه حال شما عزیزان در اقدامی بینظیر و بیسابقه اما بسیار مفید و مهیج ، زیتون به تنهایی و حقیقتا به تنهایی یاد گرفت که تو وبش عکس بذاره.... خواهش میکنم... خواهش میکنم احساسات خودتونو کنترل بفرمایید... ممنونم از تک تک هل های دوستانه که نهایتا به این پرواز موفقیت آمیز منجر شد :دی


برای شروع ، عکس "سرکارخانم بنفشه آفریقایی" رو براتون گذاشتم.

ایشون دوساله که به بنده افتخار دادن و در دفتر من ساکن هستن :)

البته این عکس از سال گذشته س و ایشون امسال هنوز گل ندادن.


پ.ن

با سپاس فراوان از گیتاریست عزیز و تیغی نازم بابت راهنماییهاشون. الان معنی "تنهایی" رو کاملا درک کردین دیگه:دی





آقایونی که حقیقتا "مرد" هم هستین،

آقایونی که واقعا "پدر" هم هستین،

آقایونی که معنای وفا و تعهد رو میدونین و بهش پایبندین،

آقایونی که همسرتون تو لحظات عشق یا غمش ، اول یاد شما میفته،

آقایونی که همیشه فرزندتون ، تو مواقع بحرانیش ، دلش به حضور شما خوش و گرمه،

آقایون نودونه درصد اوقات ، تمیز و مرتب

و

آقایون نودونه درصد اوقات ، خوش اخلاق و مهربون


فردا ، روز شماست. روزتون مبارک. 

ت.ط دو

آزادی مسکن: قسمتی از آزادیهای فردی است که به موجب آن ، مسکن فرد به جز در مواردی که مورد هجوم یا بازرسی قرار میگیرد ، مصون از تعرض میباشد و به غیر از استثناء فوق نمیتوان از ورود دیگران به آن جلوگیری کرد!


دروغگو: انسان شریفی است که چون میداند حرف حق تلخ است ، باعث اوقات تلخی دیگران نمیشود!


اراده: حرکت نفس انسان به طرف کاری معین ، پس از تصور و تصدیق آن توسط حکومت! 

1. تازه از ذره بین برگشتم. مشکل اساسیمو با یک نفر حل کردم. کارگاه خوبی بود :)


2. صبح ، اتاق فکر کارگاه جدید غیر تخصصی با حضور دوست بسیار باسواد و نخبه اهل فن تشکیل شد و برای جلسات اولش برنامه ریزی کردیم. یقین دارم این کارگاه ، مخاطب خودشو پیدا میکنه :)


3. امشب منزل خواهر همسرم ، شب آخر مهمونی مکه س.


4. امتحان جبرمونو دادیم و شنبه فیزیک داریم :(

ت.ط یک

س: یک فقره چک از یه بنده خدایی داشتم که در کشو میزم بوده. امروز رفتم و میبینم که گوشه اونو موش جویده. حالا میخوام چکو به دیگری منتقل کنم. پشت چک چی باید بنویسم؟

ج: بنویسین "موش خوردگی از طرف اینجانب است" !


----------------------


س: لحظاتی پیش با همسرم دعوامون شد و جدی قصد کشتنشو دارم. اما گفتم قبلش یه مشورت با شما بکنم. چیکار کنم؟

ج: به نظر من امروز اینکارو نکنین.

س: چرا؟

ج: امروز عصبانی هستین و ممکنه تیرتون به خطا بره!



پ.ن

1. "ترمینولوژی و طنز حقوقی" رو فقط به امید خندیدن شما مینویسم.

2. کلیه پستهای تحت این عنوان ، برگرفته از "خبرنامه کانون وکلای دادگستری" و به قلم "جناب آقای محمدرضا محمدی" است.


1. امروز صبح از 8:30 تا 11 دفاع داشتم. سه تا جلسه حقوقی. یکیش البته ، خوانده محترم غایب بود و وکیل هم نداشت و اظهارات وکیل خواهان (اینجانبه :دی) سریع صورتجلسه شد. اون دوتای دیگه اما ، فک و کلیه عضلات صورتمو بی حس کرد :/


2. حالا یه بنده خدایی هم تو یکی از شعب حل اختلاف نشسته که عاجزانه آرزو میکنم در طول زندگیش یکبار ، سروکارش به یه بنده خدای بدتر (=فضول تر) از خودش بیفته.

یعنی تا شجره نامه تو و موکلت رو جلوی همه نریزه رو دایره که ول کن نیس که :@

یعنی باید جد و جده طرفین دعوا و وکلاشونو هم شناسایی کنه تا بتونه به کارشون رسیدگی کنه =((


3. یه "مرد" الان اومده بود مشاوره. می گفت که قبل از عقد و طی توافقات مراسم خواستگاری ، قرار شد که به خانمم وکالت در طلاق بدم و این حق رو به صورت شرط ضمن عقد وارد سند رسمی کنیم. وقتی سردفتر روحانی در جلسه عقدکنان ، برگه صورت قباله رو با اون شرط  دید ترش کرد اما هیچی نگفت و ساعتی بعد ، صیغه عقد رو جاری کرد. ولی بعد از عقد صراحتا گفت که حاضرنیس در تنظیم سند رسمی نکاحیه ، اون شرط رو درج کنه.


حالا این "مرد" اومده بود از من دوتا راهکار میخواست:

الف - چطور میتونه این وکالت رو با همون تضمین و رسمیت به خانمش بده؟

ب - چطور میتونه از اون حاج آقای دفتردار شکایت کنه؟


 به این "مرد" افتخار کردم و برای خودش و همسرش ، آرزوی خوشبختی حقیقی دارم.

1. صبح از ساعت 8:30 تا 10:30 پاتوق بودم (دو پست قبل).


2. خواهر همسرم که اکثر اوقات خواهر منه :دی ، امروز عصر از مکه میاد.

حالا جدای از اینکه عروس ارشدم و همه چشمها به مدیریت منه :دی ، کلا این خواهرشو خیلی دوست دارم و هیچ ناراحت نبودم از اینکه برم خونشون و بر تمام امور پذیرایی ، نظارت و البته دخالت کنم :) 

دستورات لازم صادر شد و مسئولیتها رو تقسیم نمودم و بقیه کارها رو سپردم به جاری جان و خواهر شوهر بزرگتر و اومدم دفتر تا شب که بریم مهمونی :)  و البته دخترم امتحان جبر داره :(((


3. خانمه اومده با یه شکم بزرگ قلمبه (ای جونممممم) نشسته رو صندلی اتاق من و مامانش با منشیم مشغول صحبت و حساب کتاب شده. همین که خانمه یه نیگا به اطراف کرده میگه: ببخشین شما خانم دکترین دیگه؟! من: o-O 

خارج از مجتمع ، یه دکتر زنان و زایمان هست که فامیلش هم کوچکترین شباهتی با فامیل من نداره.

حالا خوبه که آسانسور داریم. واللللللا....




پاتوق نه

امروز در پاتوق:


1. با دوست جدید بسیار خوبی آشنا شدم که کارشناس ارشد روانشناسی اجتماعی بود و سابقه تحصیل و کار و زندگی در چند کشور رو داشت. قرار گذاشتیم بعد از این هم در پاتوق و هم در ذره بین همراهیمون کنه.


2. زیتون برای دوستانش ، هشت صفحه دیگه  از کتاب "سیمای دو زن" رو خوند.


3. برای ذره بین این هفته و ذره بین ماه آینده ، اتاق فکر تشکیل دادیم.


4. بحث پیرامون دو پرونده قتل و آثار مخرب عدم اطلاع رسانی صحیح درباره واقعیت ماجرا.


5. تبادل نظر درباره حقوق بشر و اسلام. اینکه آیا در تضاد با هم هستند یا مکمل هم؟


از اونجایی که من فرصت نداشتم و دوباره باید به کار مهمتری می پرداختم نتونستم تا آخرش بمونم و زودتر رفتم.

1. یکی از همکارام همیشه تو دادگستری ، ماسک میزد.

هفته گذشته شنیدم که اون همکارم به تجویز پزشک ، باید همیشه همراه هر وعده غذا حتما سیر و پیاز بخوره.

دلیل استفاده از ماسک رو فهمیدم.

امروز شنیدم که همون همکارم برای پیوند کبد ، در یکی از بیمارستانهای شیراز بستری شده.

اگه یادتون موند برای سلامتیش دعا کنین لطفا :(


2. دیشب حدود سحر با یه درد عجیب و غریب از خواب بیدار شدم.

تا قبل از ظهر به خودم پیچیدم. دلم یه سرم و چندتا مسکن میخواست. اما اگه میرفتم کلینیک ، امتحان فردای دخترم الفاتحه :/

تنها کاری که تونستم بکنم یه مسیج دادم واسه دوستم.

نیم ساعت بعد ، یه بطری آب هویج عسل برام فرستاد.

معجزه کرد. هم محبت دوستم و هم شفای عسل :)

1. امتحان حسابانمونو دادیم :)

بدک نبوده ظاهرا.


2. پنج شنبه عصر ، دعوت شدم به یک جلسه خانواده درمانی.

خانم مشاوری در اون جلسه حاضر بود که به جهت اینکه دختر یکی از مردان نامدار و نیک شهر ماست از قبل ایشونو میشناختم. 

مراجعی داشت که میخواست برای او از من راهکار حقوقی بگیره.

جریانشو مفصلا تشریح کرد. کمی در حضور جمع صحبت کردیم پیرامونش.

نهایتا بعد از پایان جلسه به صورت خصوصی و در گوشی ، مسئله ای رو درباره مشکل همون مراجعش مطرح کرد و مجددا راه حل خواست. گفتم که هیچ راهی نداره غیر از پرداخت مهریه و سپس طلاق. در کمال ناباوری  دیدم که به نفع مراجعش (نه به نفع حق) جبهه گرفته و حتی در جواب من که میگفتم این چیزی که میخواین ناجوانمردیه ، گفت: حالا هیچ راهی نداره یعنی؟!!


الف: علم در دست متخصص غیر متعهد یعنی تیغ در دست زنگی مست.

ب: گیرم پدر تو بود فاضل/از فضل پدر تو را چه حاصل؟


3. دیروز در خلال آمادگی برای حسابان :دی ، سینه ریز اون گوشواره ها رو دیزاین کردم تا یه نیم ست بشه :)




1. امروز فهمیدم که ماشینها علاوه بر صندوق عقب ، انباری هم دارن :دی

چندروز بود که گاری ، یه صدای اضافه میداد. صبح بردمش صافکاری. گفتن باید انباریش عوض بشه.

عوض که شد ، صدای اضافه تموم شد.


2. دیشب دخترم خواب دیده که خدا یه دختر کوچولوی مث فرشته به ما داده که جمیع دوستان و آشنایان براش هلاک بودن و ازاطراف واکناف برای دیدنش هجوم آورده بودن :)

یادمه عزیزجونم خدابیامرز همیشه میگفتن: خواب دختردار شدن تعبیرش راحتی و گشایشه. 

آمین.


3. دخترم شنبه امتحان حسابان داره.

من دارم هر دقیقه جون می کنم و پرپر میزنم :(


1. صبح رفتم سروکله مبارکو صفا دادم و دارم لذتشو میبرم:دی

یک نقشه هایی هم برای ابروها کشیدیم:)

دست مریزاد مشاطه!


2. بیشتر از هفت سال قبل ، یه کیف چرم اداری از فروشگاه کانون وکلا خریدم. اون روز صد تومن. الان همین مدلو هنوز داره میاره ولی شده سیصدوپنجاه تومن. دیگه بعدش کیف اداری نخریدم. تموم کارامو با همین انجام میدادم. خوشدست و جادار و با سلیقه من جوره. چندوقت پیش یکی از سه زیپ اصلیش برید و دیشب دیگه رسما بسته نشد. من چرم کهنه رو دوست دارم. میخوام بدم زیپشو عوض کنن و دوباره ازش استفاده کنم. اما دیشب دخترم میگفت: دیگه حالم از ریخت این کیفت به هم میخوره!:(


3. آخی... موکلم الان برام پنج تا دونه دلمه آورد. گفت داشته می اومده خاله ش براش یه بشقاب آورده... حالا من چیکار کنم با این اخلاق گندی که دارم؟:/


4. راستی دیزاینرمونو عوض کردیم!

پاتوق هشت

سلاااام.

امروز پاتوق داشتیم اما من فقط از ساعت نه تا ده تونستم برم چون بعدش یه کار مهمتر داشتم که باید بهش میرسیدم.

نیم ساعت اول رو دوست روانشناسمون درباره "ارتباطات غیرکلامی" یا همون اصطلاحا "بادی لنگوییج" صحبت کرد و نیم ساعت دوم ، زیتون برای دوستانش پانزده صفحه از کتاب "سیمای دوزن" که هفته قبل معرفی شده بود رو خوند.



واما مختصری درباره "زبان بدن" :


1. درهم قفل کردن انگشتهای دو دست: نماد تلاش برای به قدرت رسیدن


2. سفت و کشیده کردن شست و انگشتان دست: نماد سلطه طلبی


3. خاراندن یا مالیدن بالای سر: نماد پریشانی و درماندگی


4. مالیدن پیشانی بین انگشت شست و چهار انگشت دیگر: نماد تردید و نگرانی


5. مالیدن چشمها: نماد خستگی فکری و درماندگی تحت فشار کار زیاد


6. فشار وارد کردن یا ضربه زدن به ناحیه بین دوابرو: نماد تلاش برای بخاطر آوردن


7. گرفتن یا فشار دادن یا مالیدن یا خاراندن بینی: نماد احساس تحت سلطه بودن یا در فشار بودن


8. پوشاندن دهان با دست هنگام گوش دادن: نماد ارزیابی منتقدانه و باور نکردن شنیده ها


9. پوشاندن دهان با دست هنگام صحبت کردن: نماد پنهان کاری یا خجالتی بودن یا ترس از بیان صریح


10. نگهداشتن چانه: نماد احساس حقارت و آسیب پذیری


11. کشیدن لبها با دست یا دندان: نماد طمع


12. مالیدن پشت گوشها: نماد ترس از نفهمیدن


13. مالیدن پشت گردن: نماد بی حوصلگی


14. دست به سینه ایستادن: نماد حمایت از خود و حفظ موضع


15. شانه های آویزان: نماد احساس مسئولیت زیاد


16. قراردادن دستها در پشت کمر: نماد ترس از لمس شدن


17. تکان خوردن به عقب و جلو: نماد بی صبری و نگرانی


18. کج کردن سر: نماد علاقمندی طرف به صحبتهای گوینده


19. زیاد دور ایستادن از طرف: نماد احساس تهدید و عدم امنیت


20. وول خوردن: نماد عصبی بودن و سنگین بودن محیط


21. تکان دادن سر به عقب: نماد گوش دادن به حرف ناخوشایند


22. تصدیق با حرکت سر به جلو: نماد تایید طرف و جلب رضایت او و کسب محبوبیت


23. خم کردن سر به جلو: نماد عدم اطمینان به خود (جز در مراسمات خاص یا ادای احترام)


24. جلو بردن سروگردن: نماد آمادگی برای تهاجم


25. بالا انداختن شانه ها: نماد تلاش ناخودآگاه برای بی تفاوت و آرام و خونسرد به نظر رسیدن


26. بالا نگهداشتن شانه ها: نماد اظهار بی آزاری


27. حالت سفت و منقبض بدن: نماد عدم انعطاف در نظرات یا تصمیمات


28. گرفتن دستها در جلوی بدن: نماد بی نظری یا بی تصمیمی


29. برگرداندن سروبدن از طرف: نماد خستگی


30. تکان دادن دستها: نماد احساساتی شدن و هیجانی شدن


این موارد البته مطلق نیستن و ضمنا در هر فرهنگ و جامعه ای ممکنه معنی شون متفاوت باشه.