روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. از سفر برگشتم. کاش بیشتر ادامه داشت... فوق العاده بود. جای همتون سبز :)


2. دیروز ، طی یک عملیات انتحاری ، یک خروار پنکک و رژ لب و ریمل و مداد چشم و رژ گونه نصفه نیمه بعلاوه یک زنبیل شیشه های خالی عطر و اسپری رو به سطل زباله ریختم. بعدش لوازم نو و مامانی رو جایگزین کردم. الان حال هممون ( من و آینه و میز و کشوها ) خیلی بهتره. انرژی از بین مون به راحتی جریان داره. آخییییییییییش... :)

تصمیم دارم در اولین فرصت ، همین اقدام رو درباره کمد لباسها و کیف و کفشها هم به انجام برسونم :دی


3. پرونده های جاری ، یکنواخت و کسل کننده شدن. دلم یه پرونده توپ درست درمون میخواد :(


4. امشب برای یک مراسم احیای متفاوت ، دعوت شدم. برای دومین بار. پارسال که خانم میزبان مجلس ، تماس گرفتن تا  دعوتم کنن ، خیلی راحت گفتن که میدونن من اهل خرافات و جلسه های بی محتوا نیستم و خواهش کردن که چون مراسم ویژه خانمهاست ، اگه دعوتشونو پذیرفتم و رفتم ، چند دقیقه درباره حقوق خانواده صحبت کنم. خیلی برام جالب بود. خانم صاحبخونه از دوستان خانوادگی و همکاران مامانم هستن. من البته ایشونو از بچگی میشناسم و میدونستم که اگه هم مراسمی بگیرن حتما با جاهای دیگه فرق میکنه. پارسال دعوتشونو با افتخار قبول کردم و الان خیلی خوشحالم که وقتی تماس گرفتن برای امشب ، گفتن که همه مدعوین ، سراغ خانم وکیل پارسالی رو گرفتن و خواستن که بازم صحبت کنه :)

کاش تو همه جلسه های مذهبی ، بار علمی و آگاهی های مردم هم تقویت میشد. کاش به جای نعره و عربده و تحریف و خرافه و دروغ ، کمی هم به اصل دین که زندگی سالم و پرورش شعوره ، بها میدادن. بخدا حال و روزمون خییییییییییلی از الان بهتر میشد :(

نظرات 15 + ارسال نظر
کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 9 مرداد 1392 ساعت 09:51 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

من هیچوقت احیا نرفتم و نمیرم
ولی امسال دلم میخواست برم یه بار امتحان کنم ببینم چه خبره
الان شک کردم برم :دی
البته احیاهای تک نفره ی خودم خیلی باصفاست
بخشیش رو هم میخوابم

اگه میدونستم دوست داری بیای بهت آدرس میدادم. چون از خانم میزبان ، اجازه دونفر همراهو گرفتم که یکیشون نتونست بیاد.
این احیا از اون احیاها نیس. جلسه آموزشیه و یه کم دعا. فقط یه کم.
ایشالا اگه سال آینده ، خدا فرصت داد و من دوباره دعوت شدم و تو دوست داشتی ، می برمت :*
از 11 رفتم تا 4 صبح و هیچ بخشیش رو هم نخوابیدم :دی

مینا پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 04:52 ب.ظ

سلاااااااااام
رسیدن به خیر
خدارو شکر که خوش گذشته
واقعا هیچی مثل سفر حال آدمو جا نمیاره
بابا ما به قصد سه چهار روز رفتیم ولی دیدیم داره خوش میگذره ادامه دادیم تا ده روز :دی
جات خالی
شیراز گرم بود ولی قشم واقعا هوا تمیز بود و شبا باد خنک و ساحل قشنگ و فوق العاده و اکلیلیش اصلا یه حالی به آدم میداد که نگو
شبا تا طلوع میشستیم لب ساحل و بعدم از طلوع عکس میگرفتیم
واقعا فوق العاده بود
آدم دلش نمیومد برگرده :)
الانم باز دلم تنگ شد ودلم خواست برم :((
اتفاقا منم لوازم آرایشیمو آپدیت کردم و الان کلی احساس رنگی رنگی دارم
مخصوصا یه پک 24 تایی لاک با کلللی رنگای خوشگل که اصلا همین دیدنشون حالمو خوب میکنه
چون کل جعبشو میخواستم خیییلی ارزون باهام حساب کرد و منم فقط خریدم که بذارمشون جلو چشمم و هر روز نگاشون کنم و از رنگاشون انرژی بگیرم
من کلا عاشق رنگم
مثلا یک عالم مداد رنگی دارم با این که زیاد نقاشی بلد نیستم ولی میبینمشون حس آرامش بهم میدن
بعد کلا درک میکنم حال الانتو
خیلی کیف میده کمدارو از وسایل انبار شده خالی کنی
حتی اگه خیلی هم طول بکشه که وسایل جدیدو جایگزینشون کنی بازم این حس که دیگه وسایل بلا استفاده نداری خودش ذهن آدمو سبک و آروم میکنه
به به چقدر انرژی خوب داشت این پستت
سفر که رفتی، وسایل نو و خوشگل و خوش رنگم که خریدی، مراسم خوب و متفاوت هم که دعوت شدی، امیدوارم یه پرونده ی پر از هیجان و غیر یکنواخت هم بگیری که دیگه حالت بهتر هم بشه
مواظب خودت باش و بوس

سلام عزیزم.
خداروشکر که خوش گذشته.
منم کلی عکس از غروب و طلوع لب آب گرفتم اون سری که رفتیم قشم. محشره ساحل با اون هوای لطیفش.

وای آره. نمیدونی چه حالی داره به میز و کشوها که نگاه میکنم. شونه هام سبک شده :دی

مرسی دوستم. ایشالا خودتم هرچی دوست داری از خدا بگیری :* :* :*

Masʘ‿ʘd جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 08:26 ق.ظ

خوب سلامتی برای بند 1:گل:
2:نظری ندارم نه اینکه نداشته باشم ولی.....
3:چه پرونده ای دوست دارید بگید تا خودم براتون درست کنم
میخواید قاتل زنجیرهای یا شیطانی یا سریالی
چی میخوایید
4:التماس دعا

1. مرسی :گل

2. ها؟ ولی چی؟ خباثت داری ، نظر درست درمون نداری :@

3. اونوقت خودت قاتل اون پرونده ای یا یکی از مقتولین؟ :دی

4. یاد همه دوستان بودم :)

goodgirl شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 06:13 ب.ظ http://ta3tu30.blogfa.com

خوش به حال دلتو.... خودتو.... احیاتو.... میز ارایشتو....احتمالن بعدها کمداتو....احوالاتتو روحیتو همتو اینا.....

چیکار کنیم دیگه...

کــــاکتوس صــــورتی شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 06:37 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

خب ایشالله سال دیگه مغسیییی
منِ مریض باید میخوابیدم
چشمام سنگییننننننن :دی

اوکی :دی

هنوز خوب نشدی؟!!! چرا آخه؟ جونت رفت که o-0

Masʘ‿ʘd شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 09:53 ب.ظ

اص به من میاد که خباثت داشته باشم من که مظلومم و دیوارم از همه کوتاهتره

هرکدوم را دوست داشته باشید
ولی فکر کنم نظر شما رو مقتول باشم :دی

نع. اصن بهت نمیاد. با خودم بودم o-0

واسه من ، پرونده هه مهمه. نقش تو مهم نیس :دی

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:03 ق.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

شب نوزده رو که قشنگ خابیدم کامل از سردرد و همه چی
بقیه اشم هییییییی بگی نگی
خوب شدما ولی نه زیاد :دی

بیدار موندن مهم نیس. بیدار شدن مهمه. بعضیا سالهاست که شبهای قدرو بیدار می مونن اما هنوز بیدار نشدن.

زود خوب شو عزیزم :*
از اون قضیه چه خبر؟؟؟

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

باعشه :دی


همون قبلیه بعله :دی

:*

ها؟ کدوم؟ چی؟ o-0

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت 10:53 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

خودت پرسیدی از اون قضیه چه خبر! :دی

فک کنم تو "قضیه" ، اشتراک نداریم! :دی
چون جوابش بعله و نع نیس =))
خصوصیمو خوندی راستی؟ جوابش مهمه برام!

قضیه همانا شرکت میباشد. اوکی؟ :دی

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 02:18 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

آهاااااااااااان =)))

خب خصوصی جوابش بعله هست همون قبلیه

و جواب قضیه :زنگ نزد دیگه ( چقدر از صداقت گفت بعد خودش یه دروغ گنده گفت تازه بعد متوجه شدم :)) )
و یکی دیگه پیدا شد مث همون تقریبا با همون شرایط:دی

خب که اینطور... پس اگه یکی هستن ، اینم مث اون یکی از اون یکی میترسه طفلک :دی
چقدر همه از اون میترسن. چرا آخه؟!!!

اونوقت چه تصمیمی گرفتی؟ پذیرفتی؟ :)

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 05:00 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

من مخاطب غیر رو گم کردم =)))
ینی بین دو نفر شک کردم ولی خود خودشه


من عاره
فعلا نشستم که اونا بپذیرن :دی
بعد تا پذیرفتن مث قبلی ردش کنم بره

نه شوخی
این یکیو میچسبم بهش :دی

=)))

آفرین. پس یه شیرینی افتادم :* :دی

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 05:06 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

بعله مطمئنم

موتوچکرررررم :*

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 06:31 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

حالا صبر کن ببینم چی میشه اون شیرینی که حتما

منتظرممممممم....

کامنتاشو بگردی پیدا میکنیo-0

آرتمیس بانو سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 12:50 ب.ظ

خداروشکرکه همه چی روبه راه.حال خودت ووسایلت خوبه.ودوباره داری مینویسی.پست پرانرژیت حال منم خوب کرد.
درمورد اون مراسم احیام باید بگم که خیلی ازاقدام درست میزبان خوشم اومد.آفرین به سطح شعورودرکشون ازاین شبهای فوق العاده.

مرسی عزیزم.
حال وسایلم؟! کدوم وسایلم؟!
سولمازجون به محض اینکه یه کم خلوت بشم میام پیشت. دلم تنگ شده برات
مراسم خوبی بود. جات خالی. البته مطمئنم خودت شب خوبی داشتی

آرتمیس پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 01:26 ب.ظ

حال خودت ولوازم آرایش جدیدت خوبه؟حال الانت رو فقط یه خانم که عاشق این جورچیزاست درک میکنه.

وای سولماز من فکر میکردم این کامنتو واسه آخرین پستم گذاشتی. هی میگم خدایا دوستم کدوم وسایلمو میگه؟! نگو اومدی تو پست پارسال کامنت گذاشتی اون وسایل که تو این پست نوشتم الان بعضیاش کاملا و بعضیاش تقریبا تموم شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد