روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. از مرکز مشاوره ، یه کیس معرفی شد که همسرش میخواد ازش جدا بشه.

ظاهرا و اونطور که در جلسات مشاوره عنوان شده ، خانم روابط فراخانواده داشته و همسرش بعد که متوجه میشه دیگه نمیتونه باهاش زندگی کنه. حالا که خانمه اومد برای تنظیم قرارداد ، کلا و اساسا ماجرا رو وارونه توضیح داد!

نمیدونم... خدا عالمه... قصه خیانت ، قصه تکراری تلخ گزنده ایه :(


2. دختره اومد مشاوره.

فقط چهارساله که ازدواج کرده. یه بچه سه ساله داره. پارسال خودکشی ناموفق داشته!

از دوماه بعد از عقد به خانواده ش میگفته که من این آقا رو دوست ندارم چون خیلی خشن و تنده. اما خانواده ش گفتن که باید بسازه تا محبت شوهرش به دلش بیفته! دختره کوتاه میاد و فورا بعد از عروسی بچه دار میشه تا بلکه اون محبتی که قرار بوده به دلش بیفته ، زودتر بیفته!

اما حالا کار به جایی رسیده که تو حمام با بدن لخت ، زیر ضربات کمربند شوهرش ، داغون شده.... :"(


3. فردا روز بسیار خوبی خواهم داشت :***



نظرات 3 + ارسال نظر
آرتمیس بانو چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 11:27 ق.ظ

زیتون جون تازگیها این مورد خیانت بدطوری دهنم روه خودش مشغول کرده.بخصوص افزایش خیانت خانمها!!!!درمورد دوم هم چی بگم؟؟ازخدامیخوام که توانت رواونقدرزیاد کنه که ازپس چنین انسان نماهایی خوب بربیای.هرچندکه گیرم آب رفته بازآید به جوی باآبروی رفته چه باید کرد؟
نمیدونم با فرهنگ این خانواده ها چه باید کرد!!!!!!!!!!!به هرحال لطفاازنتیجه این پرونده بی خبرمون نذار.

اوهوم... ذهن منم خسته س از تکرار این ماجرای زهرماری!
خیانت خانمها به اندازه خیانت آقایون ، زشت و زننده س. اما انگار قبحش تو چشم مردم بیشتره! دلیلش البته واضحه.

فرهنگ مزخرفیه. بسوز و بساز. دلم میخواد این پدرمادرایی که بچه شونو به سوختن و سکوت تشویق میکنن ببندم به رگبار :@
واسه مشاوره اومده بود عزیزم. هنوز وکالت نداده که پرونده داشته باشه.

هنوز معنی اسمتو به من نگفتیااااااااا :دی

Masʘ‿ʘd جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 08:15 ق.ظ

1خدایا خودت کمکون کن:|
2بی رحم:@
3چرا عایا؟؟:کنجکاو:

1. خدایا ببین این چی میگه =))
2. حیوان :@
3. زیرا که چون :|

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 06:30 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

ای بابا
یه وقتا آدم بره تو خیابون بزرگ بشه و خودش تصمیم بگیره بهتر از اینه که خونواده اش بزرگش کنن و براش تصمیم بگیرن!!! بیچاره :(

راستی یادم رفت بگم اگر اشکالی نداره رمزو میخواسم :دی

خیلی طفلی بود... خیلی ناراحت شدم براش...


:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد