روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. فردا صبح ، اولین جلسه کلاسی که باید برای دانشجوهاش درباره "سیستم حقوقی خانواده" حرف بزنم :)


2. پسردایی ها ، خونه مامانمو آماده کردن واسه اومدنش :)


3. الان کارگروه انجمن زنان شهر ، که من مسئول کمیته حقوقیش هستم ، برای برگزاری نشستهای تخصصی و عمومیش ، مکان مستقل نداره :(

( البته برای جلسات اتاق فکر کمیته ها ، همسر یکی از خانمهای عضو کمیته زنان خانه دار ، لطف کردن و یک واحد تجاری خالی از مجتمعشون رو در اختیار کارگروه گذاشتن اما اونجا فقط واسه حداکثر 15 نفر جا داره. )


فعلا داریم برای نشستها از محل یک موسسه آموزش زبان استفاده می کنیم :)

برای نشست عمومی کمیته حقوقی ، تایم و موضوع مشخص کردیم و کتبا و رسما به رئیس اون موسسه اعلام کردیم.

فرموده بودن: موضوع مناسب نیس و بحثهای حاشیه دار پیش میاد!

مسئول کارگروه به من گفت یا باید مکان مناسب پیدا کنیم یا موضوع رو عوض کنیم.

صبح با رئیس موسسه تماس گرفتم و ظرف دو دقیقه ، رضایتشو جلب نموییدم :)))


4. با یه بنده خدایی ، توی یه فرومی ، سر یه قضیه ای کدر بودم.

حتی پستهای مفیدشو لایک نمیکردم.

از اونجایی که خودمو دوست دارم و نمیخوام دلم از کسی سنگین بیش از حد باشه ، تصمیم گرفتم پستهای مفید اون بنده خدا رو لایک کنم و حتی جواب بعضی حرفاشو هم بنویسم :)

فقط بخاطر خودم :***



نظرات 7 + ارسال نظر
مینا شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:44 ب.ظ http://my-deja-vu@gmail.com

1. آرزوی موفقیت بسیار دارم برات. گرچه میدونم همینجوری هم موفق هستی و خواهی بود :-*

2. مامان و خاله های من هم امروز رفتن خونه ی خالمو آماده و تمیز کردن. بچه هاش خونه رو منفجر کرده بودن :))

3. آخجون یه جا حقوق و زبان به هم ربط پیدا کردن:)) البته من دو سال همه ی مقاله های یه آقا وکیل رو ترجمه کردم تا ماه پیش که دفاع کرد و تموم شد. پیدا کردن نقطه ی اشتراک خیلی مزه میده :)

4. هنوز فروم میری؟ سفره خونه که بستس که! :(

1. مرسی عزیزم :***
همچنین برای خودت

2. :دی
راستی مینا ، بچه های اون خاله در چه حالند؟ چی شد اوضاع؟

3. آره :دی
خوشبحال اقا وکیله با این مترجم نازنینش :)

قراره تو این کارگروه خیلی اتفاقات بین رشته ای جالب و مفید بیفته :)

4. سفره خونه که رفت هوا!
از اون فروم همین که تو رو دارم کافیه
اون بنده خدا مال یه فروم دیگه س

ایشالله به سلامتی

همش از دم؟ :دی

مرسی:*

Masʘ‿ʘd یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 03:55 ب.ظ

1مبارک باشه
2خب بسلامتی که مزاحم بشیم برای گفتن زیارت قبولی راسی من با کارت فقط دعوت میشما ولی چون شمایی زیر سیبیلی ردتون میکنم
راسی یه چیز دیگه دست پسر دایاتونم درد نکونه
ان شاالله خدا یک در جهان و 100000هزار در اخرت بهشون خوبی عطا کنه
4میدونم کیه ولی نمیگم
چون خودم نیستم چون علاوه بر اینکه هیشکی منو دوست نداره شما بیشتر منو دوست ندارید میخواید سایه منو با گل بارون میکنید:دی

1. مبارک نه! ، موفق :دی

2. خبرت میدم :دی
آره طفلکا کلی خسته شدن

4. میل خودت :پی

:دی ی ی ی ی

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 05:00 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نه فقط اونایی که تو ذهنمه :دی

چی تو ذهنته که به سلامتیشو به من میگی؟ :دی

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 05:41 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

همون مواردی که خوندم از همین پستت :دی

گفتم دقیق بگو کدوم شماره؟
گفتم که شماره نذاری ماجرا داریم. یادته؟ :دی

مینا یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 06:43 ب.ظ http://My-deja-vu.blogsky.com

هیچی عزیزم. همون طور که گفتم همسرش ازدواج کرد و بچه هارو هم برد پیش خودش. چند ماه بعد خانومش باردار شد و یه بچه ی بی گناه دیگه هم اضافه شد به جمعشون. دیگه ما خیلی دخالتی نداریم و دورادور ازشون با خبریم. البته آخر هفته ها اکثرا میان منزل مامان بزرگم ولی من شخصا چون دیر به دیر میرم مهمونی کمتر میبینمشون. خدارو شکر که خالم بچه هارو به بهترین نحو و با بالاترین شعور تربیت کرده بود. بچه ها فوق العاد با فهم و شعورن و کاملا شرایط زندگیشون رو پذیرفتن. ولی واقعا خدا نصیب هیچکس نکنه این شرایط رو. :(

:(((

امیدوارم روحش در آغوش خدا آروم باشه.
و امیدوارم اون خانم و همینطور پدر بچه ها ، اجحافی در حق این کوچولوها نکنن :(

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 12:31 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

م می ترسمممممممممم

:دی
:***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد