1. واسه تفلد زیتونک ، رفتیم اینجا.
همون نزدیکا ، یه تمام سلف دیگه هم بود اما خودش گفت بریم سیب.
جاتون سبز. عسکاشو امروز میذارم :)
2. هر وقت میرم زندان تا دو سه روز ، چهره های غصه دار و افسرده از جلوی چشمم دور نمیشه... :(
3.امروز متهم یک پرونده رابطه نامشروع در جلسه رسیدگی ، هر دو سه دقیقه یکبار به بازپرس میگفت : آقای قاضی ، شما جای من بودی و تو خونه طرف می گرفتنت و تا می تونستن میزدنت ، اقرار نمی کردی؟! بازپرس اولش نشنیده می گرفت. دفعه سوم داد زد: گمشووووووووو.... o-0
4. فردا جلسه رسیدگی در دادگاه کیفری استان :(
1. فردا ، تولد دخترمه :)
عاشق رستورانهای تمام سلفه. واسه اینکه دور همه غذاها و سالادها و دسرها تاب بخوره و به هر کدومش یه ناخنک بزنه :دی
میخوام ببرمش یه جای تمام سلف که عشق کنه. اگه رفتیم عسکاشو میذارم :)
2. رفتم که سینه ریز اختصاصی اون گوشباره های اختصاصی رو سفارش بدم.
دوست متخصصمون گفت که دیگه پروانه نداره :(
مجبور شدیم که پروانه های گوشباره ها رو تبدیل به گل کنیم و سینه ریز رو هم با گل بسازیم!
آماده که شد عسکشو میذارم :)
3. صبح رفتم اداره دارایی و ابلاغ مالیاتمو گرفتم. مبلغ n تومان پول زور!
4. فردا صبح تا ظهر ، دادگاه کیفری استان.... :(
اینجا را که به یاد دارید؟...
پرستار دوست ما در بیمارستانی که او هجده روز در آنجا بستری بود ، می گفت از زبان این زن فقط "العفو" شنیدم و راز و نیاز با خدا و اظهار پشیمانی و توضیح مصرانه و مکرر اینکه نمیخواسته ، خودسوزی منجر به خودکشی شود و صرفا برای هشدار به شوهرش و تهدید او دست به این کار زده و قصد داشته فورا شعله را مهار کند و ..... دخترکان معصوم و بیگناهش هم که شاهد سوختن مادر بودند ، کوچکترین کلامی بر زبان نیاوردند..... همسایه ها هم لب از لب باز نکردند.....
همه ما با دیدن و شنیدن این علائم و ظواهر و با اطلاع از وضعیت نابسامان زندگی دوست مان با مردی معتاد و شکاک و خشن ، به این نتیجه رسیدیم که شاید در لحظه بحرانی جنون و سردرگمی و درماندگی و بی پناهی ، برای تادیب همسرش هیچ راه عقلانی نیافت و نهایتا آتش را انتخاب کرد!
هرگز ایمان و اعتقاد او را قضاوت نکردیم چون ایمان و اعتقاد خود را کامل نمی دانستیم و اصلا قضاوت درجه ایمان دیگری ، خود دلیل نقص ایمان قضاوت کننده است.
هرگز او را و شرایطش را در کفه قیاس با شرایط خودمان نگذاشتیم و هیچوقت نگفتیم : "من" این کار را نخواهم کرد.
بارها تکرار کردیم که شاید ما تحت چنین وضعیتی ، دست به اعمال به مراتب وحشتناک تری بزنیم.
خلاصه....
بعد از گذشت ماهها از این واقعه دردناک ، چند هفته قبل ، پدر و برادر دوست مرحومه ام مراجعه کردند با تصمیم شکایت از دامادشان به اتهام قتل.
مستنداتشان را که خواستم ، شهادت همسایه ها و اظهارات دو دختر مرحومه و حالات پریشان دادمادشان را بیان کردند!
همه چیز را برای اولیاء دم به تفصیل ، تشریح کردم.
اینکه چون اقراری در پرونده موجود نیست و و دو شاهد مرد هم نداریم ، پرونده از موارد لوث خواهد بود و کار به قسامه خواهد کشید و با فرض قبول قسامه از سوی قاضی و اثبات قتل عمد ، اگر متقاضی قصاص باشید باید نصف دیه یک مرد مسلمان را به اولیاء دم قاتل بپردازید تا بتوانید حکم را اجرا کنید و در غیر این صورت باید به اخذ دیه ، رضایت بدهید.
شرایط را پذیرفتند و با این ریسک که ممکن است قسامه ، ایراد پیدا کند و قتل ثابت نشود ، وارد عمل شدند.
کار اصلا به آن مراحل نرسید.
شوهر دوستم ، چند روز بعد از دستگیری به اتهام قتل و انتقال به زندان و اطلاع از اظهارات فرزندانش و شهادت همسایه ها ، به قتل همسر مظلومش و آتش زدن او اقرار کرد و صحنه را هم برای قاضی و کارآگاهان ، بازسازی کرد و صراحتا توضیح داد که بچه ها را در اتاق ، حبس کرده و و در را هم برای همسایه ها باز نکرده تا زنش خوب و کامل ، جزغاله شود......
و الله شاهد و الله قهار و الله وکیل و الله کفیل....
1. تازه از ذره بین اومدم. خوب بود. نچسب ، قهر کرده رسما. دیگه نمیاد :)))
یه خانمی اومده بود با روبند صورت. انگار عربها بهش میگن "پوشیه". من فقط دو تا نصفه چشم میدیدم. خلاصه... خوووووب رصدمون کرد و رفت o-0
2. از بازار نزدیک خونه مامان ، شکوفه خشک بهارنارنج گرفتم. دمنوشش با عسل ، فوق العاده س. آرام بخشه. امتحانش کنین :)
3. دوستان عزیز بلاگفا ، خواننده خاموشتون شدم. یه مدته که بلاگفا یا پنجره نظراتو کلا باز نمی کنه یا باز میکنه اما کد تایید نمیده. بی معرفتی از ایشونه :@
س: آیا در علم حقوق هم مثل سایر علوم ، اسم بی مسمی داریم؟
ج: بله. تا دلتان بخواهد!
س: لطفا مثال بزنید.
ج: مثلا وفاء به عهد ، حسن معاشرت زوجین ، ریاست زوج بر خانواده!
-----------------------------------------------
مجرم سی. یا. سی : آدمی که افکار مردم را با صدای بلند بیان میکند!
کلاهبردار: آدمی که سفارشهای محال را می پذیرد!
محقق: آدمی که استعداد خوبی در دزدیدن ایده های دیگران دارد!
استاد دانشگاه: آدمی که علیرغم اینکه نتوانسته چیزی به دانشجویان یاد بدهد ولی به گونه ای عمل میکند که ایشان فکر میکنند ایراد از خودشان است!
1. درد همون مشکل پزشکی بی خطر ، شب و روز ادامه داره. مسکنها هم که بی اثر. زنگ زدم به دکترم. از اونجایی که دکترم ، همانا دختر عمومه:دی ، نودونه درصد ویزیتهای بی معاینه ، تلفنی انجام میشه! بهش علائمو میگم. میگه باید مصرف قهوه و نسکافه رو به حداقل برسونم. خب بگو برم بمیرم دیگه :"((((
2. طرف دیشب اومده مشاوره. یعنی فقط مشاوره. فقط مشاوره هاااا. امروز ساعت یازده قبل ازظهر زنگ زده میگه پس شما کی میاین؟ میگم کجا؟ میگه دادگاه دیگه. میگم واسه چی؟ میگه خب شما وکیل ما هستین دیگه!!! o-0 o-0 o-0
1. پست چهارشنبه هفته قبل ، اصلاح و ویرایش شد. بابت سوء تفاهم پیش آمده از دوستان بسیااااااار نکته سنجم پوزش میطلبم :)
2. مستاجر سوئیت کنار دفتر ، واحدشو تحویل گرفته و داره تغییرات انجام میده. سرم از صدای دریل و چکش درد گرفت. تمومم نمیشه لامصب :@
3. صبح رفته بودم یه سری به بابا بزنم. دیدم سنگ مزارش ، شسته شده بود و یه عالمه گل پرپر شده ریخته بود روش. این سومین باره که این اتفاق میفته. نمیدونم کی اینکارو میکنه. بابام یه دوست خوب داره که ازش بی خبرم و نمیشناسمش o-0
1. چهل روز بود که بخاطر امتحانهای دخترم ، مامانمو ندیده بودم. نمی رفتیم خونشون که دخترم درساشو بخونه. امتحانها که تموم شد ، همون روز یکی از بستگان ساکن شیراز فوت کرد و مامانم اجبارا مسافر شد تا هشت روز. خلاصه بعد از چهل و هشت روز ، این آخر هفته رفتیم اردو خونه مامان :دی
دلم واسه خودش و دست پختش و حیاط خونه ش تنگ شده بود با اون درخت کاج و آلبالو و زیتون و برگ بو و گردو و انجیرش :)
عسک حیاطو تو آلبوم میذارم فردا.
2. کلاسهای بازآموزی و تست دخترم از امروز شروع شد.
دبیر شیمی و دبیر عربی دوره دبیرستان خودم ، الان دبیرهای دخترم هستن :)
3. یکی از دوستای دوره بچگی که چقدررررررر خاطره داریم با هم ، یه کتاب آشپزی داده بیرون به اسم : "آشپزی را دوست دارم".
الهام جونم بهت تبریک میگم و برات موفقیتهای بزرگتری آرزو میکنم :*
عسک کتاب دوستمو تو آلبوم میذارم فردا.
4. کاکتوسم ، رامی جون، عقاب کوچولو مرسی واسه امروز :* :* :*