روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

............................................. .

 

پ.ن  

1. ......... . 

2. ................. .

......... .

نظرات 31 + ارسال نظر
oudصma سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 06:27 ب.ظ

متن اصلی مالی نبود
یه جورایی تکرایی بود
ولی اون پینوشت دوم, درد عجیبی توش موج میزنه
راسی طرز فکرت قابل تحصینه

خیلی هم مال بود
اصلا هم تکراری نبود
دوباره کتک میخوای؟
تیغی کجااااااااایی که زیتونتو ...

دیدی
دیدی
دیدی
اگه پ.ن دوم درد داره پس حتما متن اصلی مال غیرتکراری بوده که پ.ن هم دردش عجیب بوده

تحصینو خوب اومدی دلبندم!

مهدی سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 06:54 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

آخی چقدر زحمت کشیدی این و نوشتی خسته نباشی آفرین همینجوری پیش بری می تونی از مدیران گوگل بشی

خداروشکر که زنده ای

مدیرگوگل؟ همش همین؟

مهدی سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

حالا که همش نقطه چینه می شه ما پرشون کنیم یا نمی شه

این امکانو بهت میدم ببینم چندمرده حلاجی

یه دوست دیگه چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 08:55 ق.ظ

این زیباترین مطلبی بود که تا حالا گذاشته بودین، آفرین.

این نظر شماست و محترم

مینا چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://lahzehaye-barani.blogsky.com/

میخواستم بگویم
گفتن نمیتوانم
آیا همین که گفتم
یعنی همین که گفتم؟!

با دیدن این پست یاد یه حکایتی افتادم که چند وقت پیش یه نفر توو ف.بوک نوشته بود
میگفت یکی از فامیلامون واسم یه اس ام اس متنی فرستاده بود، منم اومدم جواب بدم ولی دستم خورد و اس ام اس خالی ارسال شد اشتباهی
به دقیقه نکشید طرف خیلی جدی جواب داد که واقعا که سکوت پر معنایی بود و سرشار از ناگفته ها!


اینجوری خلاصه
بوس



مرسی عزیزم
بوس هزارتا

مهدی پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 10:45 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

تاب تاب عباسی خدا من و نندازی .

پ . ن
1. خدای بزرگ من و ننداز .
2. عباس کجایی آخه .
آخ ملاجممممممممممممممم

بیشتر باید روی مفاهیم کار کنی
بازم فرصت داری

یه دوست دیگه پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 12:41 ب.ظ

..................... .

نه، اینطور که میگی نیس.

oudصma جمعه 10 آذر 1391 ساعت 05:39 ب.ظ

وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟



منتظر مادرت میشی ...



و همیشه جواب دادن رو به اون میسپاری ...



چرا که میدونی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری ...



حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!

قدیما که بازیگری بلد نبودم آره.
اما بزرگ که شدم و رفتم زیر نقاب ، حتی مادرم هم متوجه احساس واقعیم نمیشه... والبته خوشبختانه!

مرسی

یه دوست دیگه شنبه 11 آذر 1391 ساعت 07:47 ق.ظ

چرا باور کن همینطوره !
باور داشتم که فقط شما حرف منو متوجه میشی.

زیاد خوشبین نباش

یه دوست دیگه شنبه 11 آذر 1391 ساعت 07:53 ق.ظ

راستی اینو هم نگفتم:
..................
.......
...............
........................... .

اوکی.

اما بیشتر دقت کن.
اخلاقت داره شبیه اون دوست مشترکمون میشه.
همون که همش فکر میکنه تنها دغدغه آدمای اطرافشه

من متنت رو میخوام
تا اومدم بیام که پاکش کردی؟

بیخیال اینایی که برا خودشون نظرات میدن
اگه بخاطر اونا پاک کردی


مصعووووووووود حواسم بهت هستا اذیت زیتون جونم نکن

الهی... عزیزم گول این خبیثو نخور
متن و پ.ن همینه که میبینی. هیچی پاک نشده.
مرسی که زودی خودتو رسوندی
آخی... جیگرم خنک شد مصعود
بزنش... بزنش... با کمربند!

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 07:44 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

منو باش
مصعود کتک لازم شدی باز؟

ببین تو هرشب یه دست اینو بزن
کاری نداشته باش که لازمه یا نیس
این خبیثه
خبیثا همش کتک لازمن
بزنش
باهرچی دم دستت بود
بعدش بیا تا مامان جونش نیومده در بریم

oudصma سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 10:03 ب.ظ

میگما
نمیخواید قسمت دوم این ناگفته های زیتون رو بزند
این متن گهر بار جیفه تو یک قسمت تمام شه

تو مشکلت با من چیه خبیث؟
بزند؟ جیفه؟

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

هه هه :دی
اومدم بیام از متن گهربار مصعود با صاد غلط بگیرم دیدم ضربه فنیش کردی

مصعود تو همین متن رو هر روز بخون کافیه

آدم واقعا خجالت میکشه بگه این مصعود قراره هوافضامونو آباد کنه اونوقت پر از غلط مینویسه

مث اون فندق که همش غلط مینوشت اما داشت شهرشو میساخت... کجاس؟ ساخت؟

oudصma پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

امشب به یه نگته مهم دست یافتم
درست توی نقطه 7 ام از متن فرا زیباتون میشه اوج احساس نویسنده را درک کرد و اینکه این نقطه درست نقطه 7 است باید گفت نویسنده اعتقاد خاصی به عدد هفت دارد چون با توجه به این متن میشد این نقطه والا را در هر قسمتی از متن آورد ولی اینکه درست در مکان هفتم آماده جای بسی بحث دارد
واقعا از این شاهکار درعجبم و از اینکه من بعد از این مدت به آن آگاهی یافتم در عجب تر
تمام قد از نویسنده این اثر واقعا زیبا که جلو تر از زمان و مکان خوده نویسنده حرکت میکند قدر دانی میکنم

تعابیر و تفاسیرت را بسیااااار فضایی یافتم و خرسند شدم که دروس دانشگاهی بلاخره جایی به کار آمدند!

متاسفم که باید به عرض برسانم هیچ اعتقاد خاصی به عدد هفت و قرتی بازیهایی از این دست ندارم!

این پست جلوتر از زمان و مکان است را نمیدانم اما کلا نویسنده به این زمان و مکان تعلق ندارد

بهرحال از تشریف فرمایی شما سپاسگذارم

کــــاکتوس صــــورتی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 08:54 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

اتفاقا امروز پیشش بودم
سلااااااام خیلی رسوند از شما یاد کردم

نه بابا چه شهری چه کشکی
اگه بلد بود شهر بسازه این خیابون ما اینقدر چاله فضایی نداشت

البته از حق نگذریم تو این مصعود پیش اون پادشاهه

سلامش برسون

راس میگی. اون اصلا پروژه بود

اون!:دی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

س ع د ق ب!:دی
خوبی؟
منم خوبم مرسی:دی
من نمیدونم چرا هرچی میتلاشم نظرم نمیاد!تو نمیدونی چرا؟:دی

چ شکلکات باحاله!:دی

اینم واسه مخاطب خاص:دی
:| =

س ع د
تو کجا اینجا کجا؟
خیییییییییلی خوش اومدی

خوبی؟ از این به بعد منتظرتم. بااااااااعشه؟

مهدی شنبه 18 آذر 1391 ساعت 08:54 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

بالاخره پس از تفکر بسیار و فراوان متوجه شدیم که این خطوط ی که اینجا نگاشته ای همانا زیپ بسته شده ی دهان تو هستند. به این معنی که اتفاقی یا چیزی یا کسی یا موجودی کاری یا عملی یا حرفی مرتکب شده که تو از بسیاری تعجب زیپ دهان خود را برکشیده ای و سکوت اختیار کرده ای
زیتوناااا
بگشا بند قبا .....

بسیار آری اما از تعجب نه.
به فراخور شغل و ژن ، زبان نسبتا درازی دارم که در مواقع مختلف به کار می آید!

از ترس حریفان ، بند قبا را محکم بسته ام که ایمن بمانم...

دوستت شنبه 18 آذر 1391 ساعت 05:58 ب.ظ

نازنین بی قرار
از فریب روزگار
خم به ابروت نیار...

آخرش نگفتی کدوم دوست

نه بابا... ما دیگه به این فریبها و دغلهای روزگار خو گرفتیم
کک مون هم نمی گزه
خیال تو و گوگوش راحت باشه

اون!:دی شنبه 18 آذر 1391 ساعت 07:06 ب.ظ

فدات بشم عزیز دلم با این استقبال گرمت
یه کامیون تشکرات ویجه ویجه!
آدم با این استقبال دیگه اصی خجالت میکشه نیاد:دی

ولی در هر صورت من نیسم که!

اونه :دی

میگما!قدرت شناساییت منو یاده کاراگاه پووالو انداخ!این چ وعضشه؟نمیذارن آدم مخفی بازی در بیاره کرم بریزه

حالا کجاشو دیدی؟ یه وقتایی یه چیزایی رو تو هوا میزنم که خودمم توش می مونم

اما پووالو:دی رو ولش کن. با اون سیبیلش. اونم مرد بود. سروته یه کرباس بگو مارپل. بیشتر کیف میده

ایشالله دیدار بعدی سلامت میرسونم

هم سلام برسون هم بگو پیر شدیم و سور شهرتو نخوردیم

یه دوست دیگه دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

ببخشین ولی من به اون قسمت پوارو و خانم مارپلش معترضم!!

اعتراض وارد نیست

حالا بگو ببینم چیه؟

یه دوست دیگه سه‌شنبه 21 آذر 1391 ساعت 07:57 ق.ظ

هیچی اعتراضم رو پس گرفتم.

بسیار هم خوب

مزاحم یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 01:50 ب.ظ

متن اصلی از مرداس که سوال کردند
نه با مردا زیاد خوبه

جوابشونم
استغفرالله.......

والا من که نفهمیدم چی گفتی

دیگه نگو مزاحم. خب با اسم خودت بیا دیگه. اسم به اون خوبی. نمیخوای؟ خب با اسم فروم بیا. همون سبیل قشنگه

حالا یه بار دیگه توضیح بده ببینم چی گفتی

Masʘ‿ʘd یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

چنتا خصلت هایی بد مردا روگفتید

گزینه هاتونم بله یا خیره

آها پس این دوسه بار که"مزاحم" بودی داشتی اسمتو طراحی میکردی. هان؟ چه بامزه س چشم و ابرو و خنده ت

بازم نفهمیدم چی گفتیا!!! کدوم گزینه؟ کدوم خصلت؟ کی؟ کجا؟ چی؟

Masʘ‿ʘd سه‌شنبه 28 آذر 1391 ساعت 07:14 ق.ظ

پرسیدید که میشه به مردا اعتماد کرد

گزینه اول نه
گزینه دوم اصلا" حرفشو نزنید

غلطه آی غلطه
غلط غولوطه غلطه

میدونی چرا؟
چون:
1- جمله که سئوالی نیس. خبریه. کجاش علامت سئوال میبینی؟؟؟

2- اون دوتا پ0ن هستن. یعنی پی نوشت. یعنی توضیح کوچولویی در راستای متن اصلی. گزینه نیستن که. تست نبود که

عمرا کسی نمیتونه حتی حدس بزنه. خودتو خسته نکن

Masʘ‿ʘd شنبه 2 دی 1391 ساعت 05:50 ب.ظ

هر که درکش بیشتر ...........
دردش بیشتر ..........

اوهوم... اوهوم...

Masʘ‿ʘd شنبه 2 دی 1391 ساعت 06:52 ب.ظ

درس گفتم یا نه

نه

فروم خراب بود. میخواستم جواب اون کامنت خصوصیتو بدم که نشد...

Masʘ‿ʘd شنبه 2 دی 1391 ساعت 11:15 ب.ظ

مرسی از شما اگه مسنجر دارید اونجا بهم بدید یا برام ایمیل کنید

اگه وقت کردم میل میکنم. شایدم تو سایت سربسته گفتم تو خصوصی. نگران نباش

Masʘ‿ʘd یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 04:54 ب.ظ

جواب را کی میدید
یا اس نمیگید جواب را

ای بابا... مسابقه نبود که
یه پست بود مثل بقیه پستهای دیگه.

بعدش مهدی اومد گفت میشه حدس بزنه ، منم گفتم باشه

همین و همین.
قرار نبود جوابی بدم

(س م ح) یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 06:23 ب.ظ http://gitare.blogsky.com

از این پست از همه بیشتر خوشم اومد............
زیتون جان اگه نظرت راجبه تبادل لینک مثبته بیا بهم خبر بده

ممنون.....
خبر دادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد